بازگشت به زندگی واقعی پس از یک هفته اشتباه
خوب ، حتماً اتفاق می افتاد. چه چیزی است ، شما می پرسید؟ هفته گذشته ، بعد از دو ماه ، زندگی من به جنون برنامه ریزی شده منظم خود بازگشت. من کار بزرگی انجام داده ام که توانسته ام با مجموعه عادات جدید خود تعادل را در روش کار ، زندگی ، برنامه های اجتماعی و غیره متعادل کنم. مطمئناً ، من هر دو لحظه لذت شخصی و اجتماعی را داشته ام ، اما همیشه راهی برای جبران هزینه های غذایی بهتر یا یک ساعت اضافی در باشگاه یا هر کاری که می توانستم انجام دهم پیدا کردم تا احساس کنم دوباره به درون خودم نمی افتم عادت های قدیمی.
این هفته ، زندگی من را فراری داد. من فقط چهار بار کار کردم. من هفته ای پنج یا شش بار تمرین کرده ام و بدانید که این بخشی از برنامه برای ادامه کار همه اینها است.
من یک دوست در شهر داشتم که با من بود ، دوستی که او نیز معالجه می کرد من را به یک وعده غذایی در یک رستوران سه ستاره میشلن (به تنهایی) بخورید ، غذایی که صادقانه می توان آن را به عنوان فوق العاده ترین ، مجلل ترین و پرخورترین وعده غذایی که تاکنون استفاده کرده ام توصیف کرد. ده دوره ، چهار ساعت ، سه شراب مختلف ، یک لیوان از شامپاین ... شما فکر می کنید به ذهنم خطور کرد که این همان افراط و تفریط باید باشد: چیزی که واقعاً از آن لذت می برید و از آن قدردانی می کنید ، اما همیشه این کار را انجام نمی دهید.
در حالی که می خواهم بگویم این تنها زمانی بود که به زیاده خواهی پرداختم این هفته اگر دروغ می گفتم دروغ می گفتم. مسئولیت زیادی به دوش من بود. شب بعد بدون اینکه ابتدا غذا بخورم به دیدن U2 رفتم و شام به دو آبجو سبک ، یک هات داگ و نصف چوب شور تبدیل شد. روز شنبه مجبور شدم دیر کار کنم. تنها غذای موجود انگشتان مرغ ، مینی کوئیچ ها و چوب های هویج بود. این واقعاً به عنوان یک شام متعادل محسوب نمی شود ، اما این همان چیزی است که من خورده ام.
و سرانجام ، پیدا کردن ماشین من گم شده - و با فرض اینکه یدک کشیده شده باشد - صبح روز یکشنبه که من باید در محل کار خود باشم ساعت باعث شد صبحانه را از دست بدهم. خوشبختانه ، معلوم شد که آن را یدک نمی کشیدند ، اما فقط توسط افراد خوب NYPD به یک بلوک دیگر در محله من منتقل شد تا بعداً همان روز راه را برای یک جشنواره خیابانی فراهم کند.
اکنون در همه در این موارد ، من در مقابل کمترین گزینه های مطلوب / مطلوب تسلیم شدم زیرا واقعاً از قبل برنامه ریزی نکرده بودم. (به جز کل چیزهای صبح یکشنبه. هیچ کس قصد ندارد ماشین خود را بکشاند و من به راحتی فراموش کردم چیزی را بگیرم). من تنقلات سالم یا تکه های میوه یا چیز دیگری برای نگه داشتن من نداشتم. مطمئناً می توانستم گزینه بهتری را برای غذا خوردن در کنسرت دریابم ، اما من به نزدیکترین جایگاه امتیاز پیاده روی کردم.
حداقل هفته تمام شده است و من می توانم از اشتباهاتم درس بگیرم و دامهایی که با آنها روبرو شدم. با توجه به هر اتفاقی که افتاد ، روز جمعه اندازه گیری های خود را دوباره انجام دادم و متوجه شدم که یک و نیم سانتی متر دیگر از کمرم از دست داده ام (و این باعث شده است که اینچ دو اینچ شود) و سه اینچ از رانم فاصله دارد. این نتایج مختلفی است که به من یادآوری می کند که همه کارها واقعاً جواب می دهند و اگر این کار را ادامه دهم ، فقط بهتر خواهد شد.
حالا اگر مرا عذر خواهی کنی ، من برای خرید برخی غذاهای واقعی در فروشگاه های مواد غذایی به سلامتی!