مادر بزرگتر از 40 سال شدن: آنچه در واقع شبیه است

thumbnail for this post


امی رویز سال گذشته ، یک زن 70 ساله هندی به نام عمکاری پانوار به عنوان پیرترین زنی که زایمان کرده بود تاریخ پزشکی را ثبت کرد. او و شوهرش از طریق لقاح آزمایشگاهی باردار شدند و عمکاری دوقلوها دختر و پسر را از طریق سزارین به دنیا آورد. این زوج دارای دو دختر و پنج نوه بودند ، اما آنها همیشه یک پسر می خواستند.

همانطور که آن داستان رادیکال به نظر می رسد ، ایده بچه دار شدن در اواخر زندگی چنین نیست. پیشرفت های پزشکی - از جمله لقاح آزمایشگاهی ، استفاده از تخمک دهنده دهنده و یا اسپرم برای باردار شدن و استفاده از ناقلان - مفهوم ساعت بیولوژیکی را پاک کرده است. در حقیقت ، طبق گزارش مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ها (CDC) ، بین سالهای 1997 و 2007 ، میزان زاد و ولد در زنان آمریکایی 45 تا 49 ساله 50٪ افزایش یافته است.

CDC حتی داده های قابل مقایسه ای ندارد. برای مادران بالای 50 سال ، زیرا این روند بسیار جدید است. همراه با گزارش اخبار مربوط به مادران مسن تر از ساحل به ساحل (فریدا بیرنباوم از نیوجرسی ، دوقلو در 60 سالگی و جانیس ولف از کالیفرنیا دارای یک فرزند در 62 سالگی) ، تعداد فزاینده ای از گروه های پشتیبانی مانند PregnancyAfter50.com ، MotherhoodLater.com ، و یاهو! گروه نوزادان بعد از 50.

اما این پدیده یک جنبه تلنگر دارد. در شماره ژوئن Health ، ما در مورد خطرات سلامتی بارداری بعدی در زندگی گزارش دادیم. اکنون ، در بخش دو مجموعه ما ، چالش هایی را که این مادران مسن با آن روبرو هستند را بررسی می کنیم - از ننگ پیرترین مادر در زمین بازی گرفته تا مشکلات سلامتی غیر منتظره ، حتی تهدید کننده زندگی. ادامه مطلب را برای سه داستان صادقانه زن بخوانید.

صفحه بعدی: جوانی شوک ، 47 ساله

در بیشتر دوران بزرگسالی ، "یک زن مجرد شغلی" بودم. بچه ای نیست مشکلی نیست من مشغول دوست یابی ، معاشرت و استفاده از فرصت های شغلی بودم. (من در اداره بهداشت کار می کنم.) بنابراین وقتی در اوایل 30 سالگی با نارسایی زودرس تخمدان روبرو شدم که باعث ناباروری من شد ، نگران نبودم. ذهنم مهم نبود - جدا از تصور اینکه ممکن است مشاعره من افت کند!

سرانجام ، من با همسرم ، گرگ آشنا شدم و یک قرارداد بسته دوست داشتنی گرفتم: او یک دختر خوانده داشت ، برنادت ، که اکنون 9 ، از اولین ازدواجش.

مشکل این بود که او بچه های بیشتری می خواست. من زود به او گفتم: "خوب ، شما درخت اشتباهی را پارس می کنید." "آنجا نمی توانم به تو کمک کنم." از قضا ، او همچنین دارای مشکلات ناباروری بود. اما یک روز ، موضوعی باعث شد تا در اینترنت به دنبال درمان های باروری بروم. من شوهرم را آنقدر دوست داشتم که می خواستم هر کاری از دستم برمی آید انجام دهم تا او را خوشحال کنم.

در مشورتی با یک متخصص باروری در اکتبر 2006 ، زمانی که 44 ساله بودم ، فهمیدیم که می توانیم لقاح آزمایشگاهی (IVF) با استفاده از تخمک دهنده و تزریق داخل سیتوپلاسمی اسپرم شوهرم (جایی که یک اسپرم مستقیم به تخمک تزریق می شود). در مارس 2007 ، ما اهدا کننده خود را که او را Nel لقب دادیم - مانند Nice Egg Lady - انتخاب کردیم. من در یک پروتکل دقیق هورمون درمانی قرار گرفتم. ما انتقال جنین خود را در ماه مه 2007 انجام دادیم و من باردار شدم. از طریق هفته سیزدهم بارداری ، من به طور منظم تزریق پروژسترون انجام می دادم - اگر تخمدان های من کار می کردند ، آنها را تأمین می کردند.

گرچه 45 ساله بودم (و بنابراین خطر بالایی برایم محسوب می شد) ، این یک بارداری تقریباً کامل بود. . ممکن است تخمدان های من کاپوت باشد ، اما بقیه اندام های تولید مثل من قوی بودند. (دکترم به شوخی به من گفت: "دهانه رحم شما ممکن است آرنولد شوارتزنگر را در خود نگه دارد.)" در هفته 37 ، دوقلوهای سالم خود ، امیلو و مگی را به دنیا آوردم.

اکنون ، تقریباً 48 سال دارم ، دخترانم فشار می آورند. 2 ، و ... بله ، من اغلب مادربزرگشان را اشتباه می گیرم. در شهر روستایی ما ، در مادران مسن زیادی حضور ندارید و من برای نگاه های کناری یا نظراتی مانند "اوه ، آنها مال شما هستند؟" آماده نیستم

من به این ایده مردم فکر نمی کردم فکر کردم پیر به نظر می رسم اما در ابتدا ، "آیا آنها مال شما هستند؟" باعث تعجب شد که آیا مردم به تخمهای اهدا کننده اشاره می کنند؟ آیا آنها می پرسیدند که آیا نوزادان من از نظر ژنتیکی متعلق به من هستند؟ این احساسات من را جریحه دار می کند. مطمئناً ، من از تخمهای اهدا کننده استفاده کردم. اما دخترانم بسیار متعلق به من هستند ، تخم مرغ های من هستند یا نه.

من از آن زمان فهمیدم که "آیا آنها مال شما هستند؟" معمولاً به این معنی است ، "شما مادر هستید یا مادربزرگ؟" برای من ، این سوال کمتر توهین آمیز است. من سنم را به عنوان نشان افتخار می پوشم. وقتی به "بله" پاسخ می دهم ، گویی که می گویم ، "ببین چقدر قوی هستم ، در سن من می توانم این بچه های زیبا را داشته باشم." . من یک مادر خانه نشین شده ام و وقتی برنی 9 ساله خود را در مدرسه رها می کنم ، کاملاً واضح است که من بزرگتر از مادرهای دیگر هستم. من فقط می توانم تصور کنم که پنج سال دیگر وقتی دوقلوها را به مدرسه می برم چطور خواهد بود.

و یادآوری های کمی وجود دارد که من از دهه دیگری تبریک می گویم. در اجتماعات مادر و کودک ، مادران دیگر لباس جوان تری می پوشند. و یک شکاف فنی وجود دارد. در زمین بازی ، آنها در حال ارسال پیام کوتاه هستند. و من همیشه در جریان آخرین موضوعات توییتر نیستم.

اما تنها نقطه ضعف واقعی مادر بزرگ بودن بزرگتر بودن است. وقتی از زمین بلند می شوید غرغر می کند. من خیلی دوست دارم بدن جوان ترم عقب باشد. اما واقعیت این است که من 10 سال پیش نمی توانستم این کار را انجام دهم. از نظر اقتصادی از امنیت کافی برخوردار نبودم. و من اکنون بسیار قدردانتر از آنچه که در روزهای جوانی ام بوده ام هستم.

شوهر من سنگ من بوده است. نمی توانم به شما بگویم که چند بار ما فقط بر اثر هرج و مرج به هم نگاه می کنیم و می خندیم. گرگ مدیرعامل ، مدیر ارشد سرگرمی ، و من بیشتر تمایل به مدیر عامل اصلی دارم. حمام می دهم ، به بچه ها غذا می دهم و بچه های کوچک را هم به لباس خواب می برم. یک خانواده بسیار صمیمی بودند.

هفته گذشته در زمان داستان کتابخانه ها ، دوقلوها برای اولین بار برای هم رنگی نشستند و من شروع به گریه کردم. من گفتم: "ببین امیلو چه کرد!" و من اجازه دادم که جریان آن جریان یابد ، زیرا در سن و سال خودم برایم مهم نیست که مردم چه فکر می کنند. من واقعاً از چیزهای کوچک قدردانی می کنم ، زیرا هرگز انتظار نداشتم که چنین چیزهایی را داشته باشم.

صفحه بعدی: الیزابت آلن ، 51 ساله

هفت ماه پیش ، من دوقلوهای گرانبهایم ، لوک را به دنیا آوردم. و جیک آنها دعایی مستجاب هستند. آیا بارداری و زایمان را به افراد بالای 50 سال توصیه می کنم؟ Id می گوید: "به داستان من گوش دهید." "و خودت تصمیم بگیر." - در سال 2006 ، من با شوهرم ، دانیل ، 51 ساله ازدواج کردم - ازدواج دوم برای هر دو نفر از ما. ما هر دو از اولین ازدواج هایمان بچه بزرگ شده بودیم ، اما می خواستیم با هم خانواده داشته باشیم.

من یک پرستار ثبت نام شده هستم ، بنابراین من می دانستم که بارداری در 48 سالگی خطر بالایی محسوب می شود. اما احساس جوانی کردم. حالت خوبی داشتم و هنوز پریود شدم. بنابراین فکر نمی کردم که هیچ یک از عوارض برای من اتفاق بیفتد. با این حال ، من از متخصص باروری شنیدم که خطرات سلامتی زنان مسن را به ما ارائه داد. در گذشته ، Id چند قسمت از تاکی کاردی داشت ، که ضربان قلب سریعتر از حد طبیعی است. من می دانستم که استرس جسمی بارداری ممکن است دوباره آن را ایجاد کند. من یک متخصص قلب و عروق را دیدم که آزمایش استرس قلبی ، EKG و اکوکاردیوگرام را انجام داده است. تست ها را به راحتی پشت سر گذاشتم. من هم تحت ماموگرافی قرار گرفتم. پزشکان گفتند که من به اندازه کافی سالم هستم که بچه دار شوم.

باردار شدن آسان بود ، اما باردار ماندن دشوار بود. من آزمایشگاهی انجام دادم ، باردار شدم و سقط کردم. من دوباره آزمایشگاهی کردم ، باردار شدم و دوباره سقط کردم. من پزشکان باروری را تعویض کردم و همه کارهای خون را انجام دادم. این یک جهش ژنی به نام MTHFR است که می تواند باعث لخته شدن خون شود و مواد مغذی را از رسیدن به جفت دور کند. اما با داروهای ضد انعقاد قابل درمان بود.

من دوباره تلاش کردم و سرانجام با دوقلو باردار شدم - در 50 سالگی. علی رغم هشدار OB-GYN هایم که حمل بیش از یک کودک برای من استرس آور است ، ما بسیار هیجان زده شدیم. بدن.

و چقدر حق با او بود. در هفته 26 ، مشکلات شروع شد. اول ، داروهای ضد انعقاد خون یک رگ خونی در رحم من را ضعیف کرد - به حدی که پاره شد و باعث خونریزی شدید شد. فکر کردم دوباره سقط می کنم ، اما بعد از مدت کوتاهی بستری در بیمارستان ، از کنار آن عبور کردم. در همان زمان ، دکترم به من پیشنهاد داد که استراحت کنم و از ویلچر استفاده کنم. گویی چاره ای دارم! فقط با قدم زدن از La-Z-Boy به دستشویی ، نفسم تنگ می شود. بچه ها روی کل بدنم احساس سنگینی و استرس داشتند. پاهایم متورم شد.

در هفته 28 احساس ضربان قلبم را با دو برابر سرعت طبیعی احساس کردم. من فوراً فهمیدم که این تاکی کاردی است و اگر قبلاً تردیدی وجود داشت ، اکنون مشخص بود که حمل دو نوزاد بیش از حد قلب من است. من چهار روز را با دریافت داروی داخل وریدی و خوراکی در بخش مراقبت های قلبی بیمارستان گذراندم. اما دن همیشه در كنار من بود و در تمام دوران سخت ، بچه ها به کارهای عالی خود ادامه می دادند.

با دارو ، پزشكان قلب من را تحت كنترل نگه داشتند. اما در هفته های بعد احساس خوبی نداشتم. خسته و متورم ، برای آزمایش بعد از آزمایش به مطب پزشکانم برمی گردم. سرانجام ، وقتی در هفته 35 بودم ، توانایی ادرار کردن را از دست دادم. این بار ، دکتر خون من را از نظر کراتینین آزمایش کرد ، یک مولکول ضایعات شیمیایی که از خون فیلتر شده و از طریق ادرار عبور می کند. این سطح به طور غیرمعمولی بالا بود ، که نشان دهنده نارسایی کلیه است. کلیه های من در حال خاموش شدن بودند. برای اولین بار ، من از زندگی خود ترسیدم.

در 5 مه 2009 ، OB-GYN من یک بخش اورژانسی را انجام داد. دن تمام مدت دست من را می گرفت و بچه های سالم من با این روش قایقرانی می کردند. اما نمی توانستم روی آنها تمرکز کنم. من 25 پوند مایعات از دست داده بودم و بدنم را به شوک هیپوولمیک ناشی از کاهش جریان خون در بدن منتقل کرد ، که یک وضعیت تهدید کننده زندگی است. دمای من به 96 درجه کاهش یافت. من از سرما و ترس لرزیدم و برای زنده ماندن می جنگیدم. پزشک بسیار نگران من را پر از مایعات کرد و 10 ساعت بعد را در اتاق ریکاوری گذراندم. دن کنارم ماند و به من اطمینان داد که حالم خوب است. من 100٪ شناخت نداشتم ، اما می دانستم که زنده ماندن من لمس کردن است.

در برخی اوقات در آن زمان حساس پس از زایمان ، کلیه های من شروع به کار کردند. خدا را شکر! بعد از پنج روز در بیمارستان ، من به خانه برگشتم - هنوز متورم ، ضعیف و کم خون ، اما شروع به برگشتن کردم.

دو ماه دیگر طول می کشد تا احساس خوبی داشته باشم و هنوز خودم نیستم. الان هم با خستگی مداوم مبارزه می کنم. اما آنقدر خوش شانس بودند که می توانستند از عهده مراقبت از کودک در خانه برآیند. ما در شش هفته اول یک کارگر بهداشتی داشتیم و از آن زمان هر روز یک پرستار کودک داشتیم. من همچنین در نزدیکی خانواده زیادی دارم. خوشبختانه من هنوز به یائسگی نرسیده ام ، بنابراین با این ناراحتی ها روبرو نیستم.

در مورد کلیه های من ، نارسایی کلیوی به دلیل استرس جسمی دو نوزاد بود. اکنون که آنها خارج شده اند ، کلیه های من خوب هستند. من همچنین با تاکی کاردی مشکلی نداشته ام ، اگرچه قصد انجام عمل جراحی فرسایش را دارم - درمانی که مانع از تکرار آن می شود. من همچنین می توانم از حامل حاملگی استفاده کنم. من به فکر استخدام یکی افتادم ، اما بعد فکر کردم ، نه ، من می توانم این کار را انجام دهم. من نمی فهمیدم که می توانم زندگی ام را به خطر بیندازم. دان نیز که لحظاتی قبل از تولد دوقلوهای ما هنگام متحجر شدن داشت و قصد داشت من را از دست بدهد نیز نمی توانست.

اما ما از داشتن دوقلوهایمان پشیمان نیستیم. اگرچه برای نوزاد دیگری تلاش کنیم ، من از حاملگی حاملگی استفاده می کنم.

صفحه بعدی: رندی کارول ، 60 ساله


امی روئیز

مانند بسیاری از مادران دارای نوزاد در همسایگی خود ، من دوقلوهای خود را به یک برنامه هفتگی ، از نوع مادر و من می برم. با آواز خواندن و بازی کردن ، ما مادران نمی توانیم از کودکان نوپای خوشمزه خود لذت ببریم. بعضی اوقات ، من حتی از این واقعیت غافل هستم که من پیرترین فرد اتاق هستم. در سن 60 سالگی ، من ممکن است پیرترین فرد بلوک باشم.

چرا اینقدر صبر کردم تا مادر شوم؟ من همیشه بچه ها را دوست داشتم و حتی به عنوان مددکار اجتماعی بیش از دو دهه روزانه با آنها کار کردم. اما من تا قبل از اینکه ساعتم عقب نماند با میل شدیدم برای داشتن خواسته خودم در ارتباط نبودم. این واقعیت ناخوشایند بود که من هرگز شریک زندگی مناسب را ملاقات نکردم.

در 50 سالگی ، من به جستجوی روح پرداختم. فهمیدم که واقعاً ، با قاطعیت می خواهم مادر شوم. دو خواهرم که هر دو دارای فرزند هستند ، نسبت به داشتن یک بچه احتیاط می کردند - خصوصاً به عنوان یک فرد مجرد. هرچند این مسئله من را بازدارنده نکرد.

در سن من ، احتمال پذیرفتن یک نوزاد تازه متولد شده بسیار ناچیز بود و می ترسیدم که یک بارداری سلامتی من را به خطر بیندازد. بنابراین من به دنبال یک اهدا کننده تخمک ، یک اهدا کننده اسپرم و یک حاملگی حاملگی برای تحویل نوزادم گشتم. پنج سال هولناک به طول انجامید - مملو از پزشکان ، اهداکنندگان ، حاملان و آژانس های باروری غیر صادق یا نالایق. من بیش از 100000 دلار هزینه کردم ، بیشتر این مبلغ در معاملات کلاهبرداری و کلاهبرداری صریح از دست رفته بود. گاهی اوقات ، با عصبانیت و ناامیدی در کنار خودم بودم. اما سرانجام ، در 12 آوریل 2008 ، یک حامل حاملگی دوقلوهای دختر و پسر زرق و برق دار من را از رویان های منجمد که از یک زوج در گلن کاو ، نیویورک دریافت کردم تحویل داد. (آنها در واقع دوقلوهای دختر و پسر 8 ساله ای دارند که با جنین هایی از همان دسته ای که جنین من از آن متولد شده اند) باردار شده اند.) در سن من. قطعاً برای همه مناسب نیست. مثل هر کودک نوپایی ، دوقلوهای من کاشفان طبیعی هستند و همیشه رفتن. وقتی تلفن همراه کاملا جدید خود را در رژیم غذایی کک خیس می بینم یا وقتی متوجه می شوم یکی از آنها به طور تصادفی NYPD را شماره گرفته است ، هیجان زده نیستم. (بله ، من یک بار پلیس در درب من ظاهر شدم ، و دوقلوها پشت سرم لپ تاپ شدند و صورتهایشان پوزخندهای بزرگی وجود داشت.) بعد از اینکه بچه ها به خواب می روند ، من باید بعد از تمام روزهای شیطان پاکسازی کنم و زمان خواب را فشار دهم نیمه شب گذشته است.

و چالش های بزرگتری وجود داشته است - مانند دوره دو هفته ای که همه ما دچار اشکال معده شده ایم و من خودم به تنهایی از همه ما مراقبت کردم. وحشتناک بود! اما شما آنچه را باید انجام دهید انجام می دهید ، و من به مناسبتی برخاسته ام.

مثل هر مادر مجرد ، من غرق می شوم. اما چند روز در هفته ، آنها را در خانه پرستار بچه ها می گذارم تا به خرید یا آرایشگاه بروند. خواهر کوچکتر من در این نزدیکی کار می کند و اغلب در ساعت ناهار خود به ما مراجعه می کند. دوست دارم برای بچه هایم شریک زندگی و پدر باشم. وقتی دوستان مجردم درباره تاریخ صحبت می کنند ، من داستان های خودم را ندارم که بتوانم در آنها همکاری کنم. از زمانی که بچه ها را به دنیا آورده ام ، کمی ملاقات کرده ام ، اما آوردن آنها به پرستار کودک یک محصول است ، بنابراین من اغلب زیاد بیرون نمی روم.

زندگی من تفاوت زیادی با مادر تنها ندارد. من به باشگاه مادران دوقلوها کوئینز تعلق دارم. مادران دیگر جوان هستند ، اما من احساس نمی کنم سن من یک مانع اصلی است.

در حالی که من هنوز درگیر مسئله سنی نیستم ، وقتی مردم گاهی اوقات بی اعتقادی به مادر من می گویند ، به من توهین می شود. این اتفاق اخیراً در آرایشگاه رخ داده است. آرایشگر گفت: "آیا آنها نوه های شما هستند؟" من گفتم ، "نه ، آنها فرزندان من هستند." و او چیزی شبیه این گفت ، "وای ، این چیز خوبی است." من آن را رها کردم ، اما فکر می کنم مردم باید بیشتر از آنچه می گویند آگاهی داشته باشند. این روزها تعداد مادران مسن بیشتر است.

و ما مزایایی نسبت به همتایان جوان خود داریم. من وقتی بچه دار شدم توانستم کارم را ترک کنم. برخلاف مادران 20 ساله ، من استرس کار یا مدرسه را ندارم و نمی دانم "من می خواهم با زندگی ام چه کار کنم؟" ما از حقوق بازنشستگی من زندگی می کنیم. مطمئناً درآمد ثابت آن است ، اما هزینه های کلان ، مانند شهریه دانشگاه هنوز در آستانه دور است. سرانجام ، من به صورت نیمه وقت به کار خود برمی گردم.

این تصور وجود دارد که بچه دار شدن در اواخر عمر غیرمسئولانه است ، زیرا ممکن است با بزرگتر شدن برای آنها دور از دسترس نباشید. دوست داشتن کودک به روش صحیح مهمترین چیز است ، همانطور که از نظر عاطفی به عنوان یک والد سالم است. در آن حوزه ، من بسیار بهتر از سن 20 و 30 سالگی ام. و از آنجا که دو نفر هستند ، آنها همیشه یکدیگر را خواهند داشت. به علاوه ، آنها دو خواهر و برادر را در گلن کاو دارند. آن زوج و دوقلوهایشان قبلاً برای ملاقات آمده اند. امیدوارم دوقلوهای من با خواهر و برادر بزرگترشان رابطه داشته باشند. و در حالی که وصیت نکرده ام ، احساس می کنم اگر اتفاقی برای من بیفتد ، آن زوج کاندیداهای بالقوه ای برای تصویب دوقلوهای من خواهند بود.

اما چه کسی می داند؟ من همیشه می گویم اگر در 40 سالگی آنها برقصم ، زندگی من کامل خواهد شد. والدین من در حال حاضر در شمال 80 سالگی هستند و در شکل خوبی هستند. این نیز خوشبختانه برای طول عمر من است.




A thumbnail image

ماجراجویی سفر که زندگی را تغییر می دهد و مرا از منطقه راحتی من خارج کرد

بنابراین من اینجا هستم - جایی در وسط پیاده روی با KM عمودی در …

A thumbnail image

مادر تنها بودن به معنای افزایش چالش های جدید در هر مرحله است

چطور مادر تنها شدی مهم نیست. کاری که شما با تجربه انجام می دهید ، انجام می دهد. …

A thumbnail image

مادر جدید AJ Cook احساس می کند که وزن بسیار خوبی دارد

AJ Cook بازیگر تام رافالوویچ Criminal Minds در تلاش است وزن کودک خود را کاهش …