پزشکان از کمردرد من صرف نظر کردند - تا اینکه سرانجام سرطان نهایی تشخیص داده شد
این مقاله بخشی از سری جدید Health با تشخیص اشتباه است که شامل داستانهایی از زنان واقعی است که علائم پزشکی خود را برطرف کرده یا به اشتباه تشخیص داده اند.
من حدود یک سال قبل از پیدا کردن توده درد مزمن کمر داشتم.
اینطور نبود که به پزشکان نگفتم کمرم چقدر درد می کند. من به سه روماتولوژیست مراجعه کردم تا بفهمم چرا این درد را داشته ام ، اما هیچکدام مرا جدی نگرفتند. آخرین موردی که در فوریه 2016 به او رفتم اعتراف کرد که او واقعاً نمی دانسته علت چیست ، اما شاید مقصر فیبرومیالژیا باشد. پزشک معالج وی اصرار داشت که این افسردگی به عنوان درد در بدن من ظاهر می شود. پیشنهاد او؟ ضد افسردگی ها را ادامه دهید.
درد همچنان ادامه داشت و یک ماه بعد ، من در دو مرکز مراقبت های فوری قرار گرفتم زیرا بسیار وحشتناک بود. به من داروی استروئیدی ، ضد التهابی و شل کننده عضلات با دوز کم داده شد و باز هم به من گفتند که شاید این نتیجه یک بیماری خود ایمنی باشد. یا شاید من در کارم زیاده روی می کردم (در آن زمان به عنوان سرآشپز کار می کردم).
تقریباً احساس می کردم خودم را چراغ روشن می کنم. آیا این همه در ذهن من بود؟ مطمئناً همه این پزشکان نمی توانند اشتباه کنند. به هر حال ، آنها متخصص بودند. اما در اعماق وجودم ، می دانستم که این درد واقعی و جسمی است. من نمی دانستم چه عواملی باعث کمر درد من می شود ، اما یک چیز را می دانستم: احساس نمی کردم مثل خودم هستم.
بعداً در ماه مارس ، در رختخواب غلت خوردم و احساس کردم چیزی روی دستم است سمت. آیا من روی تلفن همراهم دراز کشیده ام؟ با خودم فکر کردم دستم را در دست گرفتم تا تصور کنم تلفن من درون من فرو رفته است و در عوض احساس کردم یک توده سخت در کنارم است.
من آن روز در خانه پدر و مادرم خوابیده بودم. من با مادرم که پرستار است تماس گرفتم. من گفتم: "من احتمالاً بیش از این فکر می کنم ، اما می توانی نظرت را ببینی؟" او احساس توده کرد و نگران به نظر می رسید. من در سال 2008 دچار کاهش پستان شدم ، بنابراین مناطق پستان من به دلیل وجود بافت زخم طبیعی احساس سختی می کردند. با این حال احساس بافت اسکار نمی شد. مادرم فکر می کرد من از نظر سرطان پستان خیلی جوان هستم و احتمالاً هیچ چیزی نیست ، اما او پیشنهاد کرد که آن را بررسی کنم.
من در یک شهر کوچک بلفونتین ، اوهایو زندگی می کنم ، و پرستار پزشک در این شهر بود به سرعت می تواند من را برای یک ماموگرافی برنامه ریزی کند که بعد از دوشنبه - بنابراین مجبور نبودم سفر 30 سالگی به نشویل را که برنامه ریزی کرده بودم لغو کنم. بعد از انجام ماموگرافی اولیه ، مدام تماس می گرفتم تا دوباره اسکن شوم. سپس فهمیدم که نیاز به نمونه برداری دارم. یک هفته بعد ، به من گفتند که من سرطان پستان دارم.
این خبر مخرب بود. یادم می آید احساس می کردم همه چیز تار است. پرستار از من پرسید که آیا می خواهی او به من اطلاعات بیشتری بدهد یا نه ، و من مجبور شدم به او بگویم که نیاز به یک استراحت و یک لحظه نفس کشیدن دارم. مادرم با من بود و من هم با او گریه کردم. من گفتم که می خواهم تشخیص خود را مخفی نگه دارم ، زیرا نمی خواستم افرادی که در زندگی من هستند به من نگاه کنند و فقط سرطان را ببینند.
در شهرستان من هیچ متخصص انکولوژی وجود ندارد ، بنابراین برای کلمبوس رفتم نظر دوم پزشکان در دانشگاه ایالتی اوهایو. در حالی که آنجا بودم ، از کمر درد خود برایشان گفتم. همین امر آنها را وادار به انجام سی تی اسکن کرد که نشان می دهد سرطان احتمالاً به ستون فقرات من رفته است. برای تأیید این موضوع به بیوپسی دیگری نیاز داشتم و طی یک هفته مبتلا به سرطان پستان متاستاتیک شدم. من از شنیدن اینكه "شما خیلی جوان هستید كه سرطان پستان دارید" به "شما از سرطان پستان می میرید و هیچ درمانی ندارید".
وقتی فهمیدم كه درد وحشتناك پشت من به همین دلیل است برای سرطان متاستاتیک در ستون فقراتم (و نه فیبرومیالژیا یا زیاده روی در کار ، همانطور که پزشکان قبلی من معتقد بودند) ، من ابتدا می خواستم سرطان شناس خود را در آغوش بگیرم. نه به این دلیل که از ابتلا به سرطان هیجان زده شده ام ، اما به این دلیل که سرانجام شخصی به من پاسخی داد که دلیل کمر درد من را تأیید می کند و تأیید می کند که همه چیز در ذهن من نیست.
اطلاعات غرق شد و فهمید که سرطان احساس می کند به شکم من مشت می شود. تنها چیزی که فکر می کردم این بود که ، این چه مدت است که در جریان است؟ دوباره به روماتولوژیستی که چند هفته قبل دیده بودم برگشتم و به من گفت که حالم خوب است و فقط در صورت تشدید درد می توانم برگردم.
سپس متوجه شدم که چیز مهیجی وجود دارد. یکی از پزشکانی که به دلیل کمردرد دیده بودم ، یادداشتی در پرونده پزشکی من باقیمانده است. در آن ذکر شده بود که پس از اسکن که یک سال قبل انجام دادم ، "ضایعات مشکوک" در ستون فقرات و استخوان ران من پیدا شد. هیچ کس در مورد این موضوع پیگیری نکرده و به من نگفته است.
هنگامی که سرطان به ستون فقرات من گسترش یافت ، یکی از مهره های من را خرد کرد و اندازه آن را 70٪ کاهش داد. من به روشی به نام ورتبروپلاستی نیاز داشتم تا قبل از اینکه تحت درمان سرطان پستان قرار بگیرم ، دوباره آن را جمع کنم. اگر سرطان شناسایی شده بود که با اسکن ضایعات ستون فقرات مشخص شد ، مهره من در چنین شرایط بدی قرار نخواهد گرفت - و من می توانستم زودتر درمان سرطان پستان را شروع کنم.
سرطان پستان متاستاتیک به طور متوسط 18 تا 36 ماه امید به زندگی دارد ، به من گفتند و فقط 22٪ از افراد برای پنج سال زنده می مانند. در حالی که پزشکان من اظهار داشتند که امیدوارند روزی بتوانند سرطان متاستاتیک پستان را به عنوان یک بیماری مزمن درمان کنند ، در حال حاضر این یک تشخیص نهایی است. هنگام تشخیص من نمی دانستم سرطان پستان قابل درمان نیست. شما همه روبان های صورتی را می بینید و فکر می کنید ، من این را می کوبم. من واقعاً در مورد آن قسمت از سرطان پستان بی سواد بودم. من فوق العاده مثبت بودم تا زمانی که فهمیدم ترمینال است ، در آن زمان فقط در کنار خودم قرار گرفتم.
سرطان من گیرنده استروژن مثبت بود ، بنابراین در ابتدا به درمان تاموکسیفن پرداختم ، نوعی هورمون درمانی که می تواند رشد کند تومور در برخی از سرطان های پستان. در همین حال ، بدن من در دوران یائسگی ناشی از دارو قرار گرفت تا من را به عنوان کاندیدای درمان های هورمونی درمانی و شیمی درمانی آینده معرفی کند. من برای جلوگیری از پیشرفت سرطانم داروهای مختلفی مصرف کردم و حدود دو سال م workedثر بود. سپس پیشرفت کرد.
برای اینکه بتوانم آن را تحت کنترل درآورم ، جراحی ها و پرتوهای مختلف تسکینی را تحمل کردم ، اما این عوارض جانبی بیشتری برای من ایجاد کرد. (پزشکان جراحی برای برداشتن تومورهای سرطان پستان در بیماران مرحله 4 انجام نمی دهند ؛ هیچ اطلاعاتی نشان نمی دهد که باعث افزایش طول عمر می شود ، بنابراین آنها احساس می کنند ارزش استرس جسمی اضافی را ندارد.) بافت اطراف پستان چپ من که تومور من سنگ شده است -سخت و بسیار دردناک. سوختگی ناشی از اشعه در معده مانع از تحمل فیبر زیادی نمی شود.
من همچنین درد شدیدی را تجربه کرده ام ، زیرا سرطان از آن زمان به استخوان های من گسترش یافته است. در ابتدا بین یک ویلچر ، واکر و یکبار عصا حرکت می کردم. در حال حاضر ، با داروهای ضد درد صحیح ، من به ندرت مجبور به استفاده از عصا یا صندلی می شوم ، و حتی در فوریه گذشته 22 مایل در اطراف دنیای دیسنی قدم زدم - چیزی که می گفتم یک سال قبل غیرممکن بود.
اکنون ، من هر سه ماه یکبار اسکن می کنم تا پیشرفت ها را بررسی کنم و هر ماه برای انجام کارهای خون به متخصص آنکولوژی مراجعه می کنم. اگر هرگز درد اضافی یا علائم دیگری داشتم ، گاهی اوقات اسکن های من بالا می رود تا همه موارد را دوباره بررسی کنید. من سعی می کنم در برابر زندگی سه ماهه مقاومت کنم. من در واقع به زودی سفر به اروپا را برنامه ریزی کرده ام.
حفظ کیفیت زندگی من بزرگترین چیز در حال حاضر برای من است. اگر من می دانم که مقدار کم خواهد بود ، زمانی که می خواهم داشته باشم زمان خوبی خواهد بود. من همیشه کمی درد می کشم ، اما این درمورد چیزی است که می توانم تحمل کنم ، و با تیم مراقبت تسکینی خود که فوق العاده است گفتگویی انجام می دهم.
بعد از این که به خانه منتقل شدم تشخیص داده شد ، فکر می کرد یک سال برای درمان در خانه هستم. سپس فهمیدم که تا آخر عمر تحت درمان هستم. به دلیل متاستازهای استخوانی مجبور شدم کارم را رها کنم و از کار افتادم. برنامه درمانی من بسیار دقیق است. من در هر روز گاهی سه یا چهار قرار ملاقات دارم. اما زنده ماندن اکنون کار تمام وقت من است.
من اغلب دوستان را می بینم و به برخی از گروه های پشتیبانی آنلاین برای زنان مبتلا به سرطان پستان متاستاتیک نیز پیوسته ام. این یک جامعه کامل است که در آن من پیوندها و روابط محکم با افرادی ایجاد کرده ام که واقعاً می فهمند که من چه چیزی را می گذرانم. و من برای کمک به افزایش آگاهی در مورد سرطان پستان متاستاتیک با برخی از گروههای طرفداری مانند برنامه "صدای من را بشنو" از زندگی در آن سوی سرطان پستان کار می کنم. حرکت به جلو تفکر در مورد آنچه ممکن است بوده است ، نتیجه من را تغییر نمی دهد.
برای هر کسی که در وضعیتی مانند من قرار دارد - احساس اخراج یا احساس این که پزشکان به شما اشتباه تشخیص داده اند ، توصیه من این است که از خودت نظرات دوم ، سوم ، چهارم را بدست آورید ، هرچند نظرات زیادی نیاز دارید تا احساس راحتی کنید. از همه گزارش ها ، تست ها و اسکن های خود کپی بخواهید ، بنابراین می توانید خود آنها را بخوانید و با س questionsالات آماده به قرار بعدی خود بروید. آنها را به ارائه دهندگان جدید بیاورید تا بتوانند کارهای انجام شده را ببینند. بیش از همه ، به خود اعتماد کنید؛ شما می دانید که چه چیزی طبیعی است و چه چیزی برای بدن شما نیست.