به مدت 6 سال ، پزشکان به من گفتند که من مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی هستم - اما معلوم شد سرطان مغز است

thumbnail for this post


با بزرگ شدن ، تصور کلیشه ای از تشنج داشتم. فرد باید سقوط کند ، تشنج کند ، و عملاً تمام هوشیاری خود را از دست بدهد ، درست است؟ اشتباه است.

من در اواسط نوجوانی احساسات عجیبی را تجربه کردم. برای چند دقیقه نمی توانم صحبت کنم و احساس وحشت غیرقابل توصیفی مرا فرا می گیرد. در این قسمتهای کوتاه نمی توانستم بخوانم یا بنویسم. خانواده و دوستانم به من گفتند که به نظر می رسید فاصله من با من بسیار زیاد است.

من فقط در دوره قاعدگی ام این قسمت ها را تجربه کردم. وقتی به پزشک مراقبت های اولیه و بعداً پزشک در دانشگاه در کالج گفتم ، به من گفتند که من PMS دارم و برای من قرص های ضد بارداری تجویز کرده اند. اینها کاری نکردند که مسئله من کم شود. با این وجود کورکورانه این تشخیص را پذیرفتم.

در سال آخر دانشگاه ، وقتی در دانشگاه ماین ، فارمینگتون روانشناسی می خواندم ، احساسات عجیب و غریب در تمام اوقات ماه شروع به گریبان گیری من می کرد. دوستانی که شاهد یک اپیزود در من بودند گفتند که به نظر می رسید مثل یک شبح می بینم. هنوز پزشکان دیگری که من به عنوان اختلال نارسایی پیش از قاعدگی ، نوع شدید PMS ، آن را رد کردند. آنها همچنین گفتند كه من ممكن است اختلال وحشت داشته باشم. به من گفتند که قرص های جلوگیری از بارداری را رعایت کن و به یک روانپزشک برای استفاده از داروهای ضد افسردگی مراجعه کن ، که این کار را کردم.

در سالهای آخر تحصیل در مدرسه ، نمی خواستم جایی بیرون بروم زیرا ترس داشتم من یک قسمت در انظار عمومی خواهم داشت. مردم می گویند ، "وای ، چه هک تو را اشتباه است؟" خجالت آور بود که باید بگویم ، "اوه ، من فقط PMS بدی دارم."

در آن زمان ، من احساس کردم که چیز دیگری اشتباه است. هیچ یک از دوستانم تجربه من نبودند ، اما وقتی از پزشکانم پرسیدم که چرا تنها من هستم ، آنها پاسخ می دهند ، "نگران نباشید ، این فقط PMS است" یا "این فقط یک حمله وحشت است."

اما هنگامی که من در تعطیلات بهاری سال آخر مادرم به ملاقاتم می گشتم ، او شاهد یک قسمت شدید بود. یک فنجان قهوه در دست داشتم و از هیچ جا ، فقط آن را انداختم و یخ زدم. مادرم مرا به اورژانس منتقل کرد ، اما دکتر ER فقط دو سوال از من پرسید - اگر آن روز مواد غیرقانونی مصرف کرده ام یا الکل مصرف کرده ام. من گفتم نه ، با این حال تنها آزمایشاتی که وی انجام داد ، میزان دارو و الکل را اندازه گیری کرد.

اگرچه در آن زمان تحت پوشش بیمه درمانی مادرم قرار گرفتم ، اما برای این ویزیت بی هدف تقریباً 1000 دلار از من کسر شد زیرا من را به خانه فرستادند بدون تشخیص.

چند ماه پس از فارغ التحصیلی دانشگاه ، احساسات چنان غالباً بر روی من ایجاد می شد که اولین چیزی که هنگام بیدار شدن از خواب اولین چیزی که فکر می کردم این بود که چه تعداد ممکن است در آن روز داشته باشم.

من بعد از فارغ التحصیلی به تگزاس نقل مکان کردم ، و یک روز صبح که داشتم به یک مصاحبه شغلی برای موقعیت فروش می رفتم ، این احساس وحشتناک مرا فرا گرفت و در نتیجه ، ماشینم را تصادف کردم. (خوشبختانه ، من فقط به چند بخیه احتیاج داشتم و به شخص دیگری صدمه ای نرسیدم.) این همان چیزی بود كه در نهایت پزشك مراقبت های اولیه به من پیشنهاد كرد كه به متخصص مغز و اعصاب مراجعه كنم - شش سال پس از آنكه از علائم خود شكایت كردم.

متخصص مغز و اعصاب مرا تحت آزمایش الکتروانسفالوگرام (EEG) قرار داد که فعالیت الکتریکی مغز را ثبت می کند. نتایج نشان داد که من هر روز بطور متوسط ​​20 حمله تشنجی جزئی - پیچیده دارم. بیست. به من صرع حفره ای مبتلا شد ، این بدان معنی است که نوسانات هورمونی که در طول دوره قاعدگی من اتفاق می افتد ، تشنج های من را تشدید می کند. خیال من راحت شد که سرانجام فهمیدم چه مشکلی با من روبرو شده است ، که یک نوع زیر نوع اختلال عصبی غیرمعمول دارد. اما متأسفانه ، این تسکین مدت زیادی دوام نیاورد. هیچ یک از داروهای ضد تشنج که روی من قرار گرفتند جواب نداد.

بعد از حدود شش ماه که داروها هیچ تاثیری نداشتند ، متخصص مغز و اعصاب من دستور MRI مغز داد. من حدود سه ماه از دکتر چیزی نشنیدم ، بنابراین فکر کردم که نتایج خوب بوده اند. اما مادرم متوجه بدتر شدن تشنج من شد ، بنابراین با تماس با مطب خواستار نتیجه شد.

وقتی دکتر سرانجام تماس گرفت ، فکر کردم که او فقط می خواهد نحوه کار دارو را بپرسد. درعوض او گفت ، "من برای شما چند خبر دارم ... تومور مغزی داری." ظاهراً دریافت این خبر سه ماه طول کشید زیرا کارمندان مطب به طور تصادفی نتایج من را بدون این که به دکتر فرصتی برای بررسی آنها بدهند ، ثبت کردند. . اما بعد از سالها که پزشکان به من گفتند که من جدا از PMS و یک اختلال وحشت خوب هستم ، من در مورد شدت وضعیتم انکار جدی کردم.

وقتی دکتر به من گفت تومور است ، من احساس گول زدن احساسات. احساس کردم حباب انکار من ترکید. در حالی که راحت شدم و سرانجام پاسخی درمورد اینکه چه عواملی باعث ایجاد تشنج شده است ، احساس ترس عمیقی از آنچه پیش روی من بود داشتم. من در این سالها از پزشكانی كه علائمم را برطرف می كردند احساس خشم و خیانت كردم. من به آنها اعتماد می کنم ، سلامتی خود را در دست آنها قرار می دهم و می بینم که کجا مرا گرفت.

تومور ، که سرطانی بود ، در لوب تمپورال چپ من بود ، به ویژه هیپوکامپ و آمیگدال. این ناحیه از مغز پاسخ ترس و درک کلمات را کنترل می کند ، از جمله موارد دیگر ، که وحشت و توانایی نادرست من در صحبت کردن در طول قسمت های من را توضیح می دهد. من در اوایل 20 سالگی بودم ، تازه فارغ التحصیل دانشگاه شدم و احساس می کردم به من حکم اعدام می دهند.

در مارس 2010 ، برای برداشتن هرچه بیشتر تومور تحت عمل جراحی قرار گرفتم. این بیماری به عنوان نوعی سرطان مغز به نام گلیوم مخلوط منتشر تشخیص داده شد و به من گفتند که عود بیماری اجتناب ناپذیر است. من را تحت برنامه ساعت و انتظار قرار دادند و تحت اسکن MRI منظم قرار گرفتم تا پزشکان مراقب رشد مجدد آن باشند.

خوشبختانه من از مادر و دوست پسرم حمایت می کردم. (ما درست قبل از تشخیص من قرار ملاقات گذاشتیم. روح او را بخاطر ماندن در همه این مشکلات برکت دهید.) بعد از عمل حدود دو هفته در بیمارستان بودم و پس از آن چند ماه با مادرم زندگی کردم ، اما دو سال صحبت طول کشید درمان برای من برای یادگیری نحوه صحبت کردن.

در ابتدا ، من در پیدا کردن کلماتم مشکل داشتم. یادم می آید که درمانگر مدادی را بالا گرفته و از من خواسته بود اسم آن را بگذارم و تنها چیزی که می توانم بگویم "کریسمس" بود. من می دانستم که این یک مداد است ، اما من فقط نمی توانستم حرف را بزنم. انگار پلی بین مغز و صدای من وجود داشت که با جراحی قطع شد. خوشبختانه ، این به آرامی با درمان دوباره ساخته شد. پل هنوز احساس ضعف می کند ، خصوصاً اگر خسته یا استرس داشته باشم. جراحان حدود یک چهارم از کل مغز من را از بین بردند ، و راستش را بخواهید ، شما هرگز به طور کامل از جراحی مانند آن بهبود نمی یابید. برای چند سال اول ، وقتی پریود شدم هنوز عصبی می شدم و فکر می کردم اپیزودها شروع خواهد شد. خوشبختانه آنها هرگز این کار را نکردند. مدتها بود که این احساسات ترسناک را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی با PMS بد پذیرفته بودم. من هرگز تصور نمی کردم که آنها چیزی باشند که بتوانم از آن آزاد زندگی کنم.

اکنون ، نه سال پس از جراحی کرانیوتومی ، فقط یک یا دو بار در ماه فقط تشنج جزئی دارم که به عنوان اورا شناخته می شود. با معجزه ای ، تصاویر MRI از محل برداشت تومور من پایدار بوده و رشد مجددی وجود نداشته است. (اکنون من به محض بازگشت نتایج MRI خود را درخواست می کنم.)

زندگی بدون تشنج زندگی من را بی اندازه بهبود بخشیده است ، اما من همیشه با عوارض جانبی جراحی زندگی خواهم کرد. بعضی اوقات ، هنوز هم گفتن کلماتی که می خواهم ادامه دارد. زندگی من نیز چند سال به عقب برگشته است. من 34 ساله هستم ، اما احساس می کنم در اوایل 20 سالگی ام هستم ، فقط مسیر زندگی ام را می فهمم. من اغلب خودم را با دوستانم مقایسه می کنم که به نظر می رسد خیلی بیشتر از من کار می کنند ، اما فقط باید به خودم یادآوری کنم که من چیزی را تجربه کردم که آنها نکردند. من باید کارها را کندتر انجام دهم.

اگر 9 سال طول نمی کشید تا به درستی تشخیص داده شود ، نتیجه ممکن بود متفاوت باشد ، اما این برای همیشه یک معما خواهد بود. من به زنان دیگر می گویم که هرگز تشخیص یا درمانی را که علائم آنها را برطرف نکند ، قبول نمی کنند. منتظر نمانید تا اتفاق احتمالی مهلکی رخ دهد (مانند تصادف اتومبیل) تا تحت مراقبت پزشکی مورد نظر خود قرار بگیرید. اجازه ندهید که نه سال طول بکشد تا تشخیص واقعی را تشخیص دهید.




A thumbnail image

به لطف این 3 محصول ، موهای J.Lo در طول عملکرد Super Bowl کاملاً بی عیب به نظر می رسیدند

اگر شب گذشته با Super Bowl هماهنگ شدید - یا از نظر استراتژیک از برنامه Netflix …

A thumbnail image

به مغز ، سوخته شدن و ریختن احساس می کنید

علم سرانجام آنچه را که هر کس عاشق بوده است ، قبلاً تأیید کرده است: شکستن قلب …

A thumbnail image

به نظر ناخوشایند است اما این دستور العمل بستنی مایونز خامه ای ، ابریشمی و کاملاً خوشمزه است

"تذهیب سوسن" تا حدی مخصوص غذاهای آمریکایی است. پاریس خانه اولین همبرگر با فوی …