'بالاترین تمجیدهای او توهین های مسخره بود' - این که بزرگ شدن با خودشیفت برای والدین چیست

thumbnail for this post


این روزها کلمه "خودشیفته" برای توصیف هر احمق متکبر یا بیهوده ، خود درگیر پرتاب می شود. اما یک تعریف بالینی از این کلمه از دیدگاه بهداشت روان وجود دارد: کسی که هیچ همدلی ندارد ، که نمی تواند با دنیای عاطفی سازگار شود و احساسات دیگران را درک کند. یک خودشیفته همچنین می تواند بسیار جاه طلب و رقابتی باشد ، شخصی که خود را فردی خاص می داند. او می تواند جذابیت را روشن کند. . . و تمایل به کینه ورزیدن دارد.

"خودشیفتگان نسبت به رفتار خود پاسخگو نیستند. آنها اطرافیان خود را مقصر می دانند و احساسات نفرت انگیز خود را به دیگران نشان می دهند. "، کاریل مک براید ، دکترای درمانگر مجاز ازدواج و خانواده و نویسنده کتاب آیا من همیشه خوب هستم؟ شفا دادن دختران مادران خودشیفته. "آنها افرادی با نفس نفسانی بسیار شکننده هستند که با رفتارهای باشکوه پوشانده اند."

این شش زن می دانند زندگی با کسی که متناسب با تعریف بالینی خودشیفتگی است ، چگونه است. متأسفانه ، آن شخص پدر و مادر بود و داشتن والد خودشیفته شیوه بزرگ شدن هر زن و نگاه به خود و جهان را تغییر داد. بگذارید این کودکان بزرگسال از والدین خودشیفته دقیقاً توضیح دهند که این چگونه است.

"من در سن بسیار جوانی" پدر و مادر "شدم. من شریک تجاری ، کارمند ، همسر ، دوست و سرپرست مادرم بودم. وقتی او دچار عفونت سینوس شد ، من از مدرسه در خانه ماندم تا از او مراقبت کنم. وقتی به گذشته نگاه می کردم ، تعجب می کردم اگر مادرم حتی بداند من در چه درجه ای قرار دارم. برای من معمول بود که بزرگترهای دیگری را که از رفتار او گیج می شوند ، دیدم ... بیرون برای گرفتن او. '

هنگامی که من آماده رفتن به دانشگاه شدم ، مادرم هق هق گریه کرد و گفت که بدون من نمی تواند. من اجازه دادم شخص دیگری در اتاق خواب من بماند و هر روز در خانه رفت و آمد کند تا در کنار او باشد. Cathartic ترین لحظه برای من این بود که یک درمانگر به من گفت که مادرم هرگز به چشمان من نگاه نکرده و در واقع من را ندیده است. در عوض ، او به من نگاه کرد و به خودش فکر کرد ، و اینکه من چگونه بر او تأثیر گذاشتم ، و اینکه چه کاری می توانم برای او انجام دهم. ' - کارا

"از کودکی ، زندگی من باعث خشنودی مادرم شد. او درباره بزرگسالان مانند مشکلات مالی خود بحث می کرد ، که من آنها را در هشت سالگی جدی می گرفتم و باعث استرسم می شد. او درمورد اینکه چه کسی بیمارتر است با همه ، حتی افراد بیمار در رقابت بود. او به من گفت مادربزرگ من خشن و وحشتناک بود و من دقیقاً مثل او هستم. او خاطرات من را خواند. او می خواست خودش لباس بخرد اما "هرگز نمی تواند از عهده آن بربیاید". تا 12 سالگی ، او مرا به عنوان مجازات از خانه حبس می کرد. زیان آورترین نکته در مورد این رفتار این است که برای کودک امری طبیعی است. این عشق. این امر فرزند پروری است. افراد سالم عجیب به نظر می رسند. " - کتی

"پدر من هر زمان که بخواهد هر کاری می خواست انجام می داد - و ما یا همراهی می کردیم یا از مسیر او خارج می شدیم. یک بار ، او پول تعطیلات خانواده ما را برای یک ماشین جدید خرج کرد. ما ویران شده بودیم. بیش از یک سال پس انداز کرده بودیم. من "اولین عشق" پدرم بودم. منظور من این نیست که به روشی سو ab استفاده جنسی باشد. به هر دلیلی ، او احساس پیوند فوق العاده ای با من داشت و من محبوب او شدم. وقتی مجروح شد و مجبور شد با آمبولانس منتقل شود ، من را به جای مادرم با او می خواست. در دوره تحصیلات تکمیلی ، درمان را شروع کردم تا بتوانم رابطه خود را با پدرم برطرف کنم. پدر و مادرم را برای چند سال قطع کردم اما سرانجام باهم آشتی کردیم. پدرم مشروبات الکلی را ترک کرد ، که این کمک کرد ، اما من همچنین از نظر عاطفی آسیب پذیرتر شدم ، مرزهای بهتری داشتم و کوچک شمردن مداوم او را به عنوان حقیقت قبول نمی کردم. - ملانی

"دوران کودکی من با آرزوی کسی که به ملاقات بیاید سپری شد تا مادرم خودش رفتار کند. بالاترین تمجیدهای او اهانت مسخره بود. وقتی در دوران کودکی ، با کوبیدن سر یا خواب های بد او را ناراحت می کنیم - یا حتی اگر به یک چیز چشمگیر برسیم - با همان بی علاقگی روبرو می شود. و اگر خیلی خاص بود ، ما یک عقب کلامی پیدا می کردیم تا ما را به زمین برگرداند. یک پدر و مادر خودشیفته شما را در حین برخورد خوب چنان بی لیاقت و ناخوشایند می کند که شما در این راه باقی می مانید. ما مدام الگوها را تکرار می کنیم ، نمی فهمیم که چرا به نظر نمی رسد قادر به شکستن آنها هستیم. " - بریجت

"مادر بزرگتر شد ، با من و خواهرم دوستی برقرار کرد ... اما بدترین نوع دوست. محیط پیچیده و غیرقابل پیش بینی بود. مادرم مرتباً با ما مشروب می نوشید و رانندگی می کرد. او پر از درام بود و در روابط ما دخالت می کرد. با اعضای خانواده درگیری مشتی داشت. احساس می کنم جنگ را پشت سر گذاشته ام. اکنون که من بزرگ شده ام ، به مردم اعتماد زیادی دارم. من همیشه از درگیری اجتناب می کنم ، همیشه این احساس وجود دارد که هیچ کس آن را درک نمی کند. شما احساس می کنید تنها کسی است که از این طریق عبور می کند زیرا چنین ننگی وجود دارد که والدین شما را مقصر اعمال خود می داند. " - لیندسی

"مادر خودشیفته من آنقدر احساس نادانی می کرد که تا 20 سالگی احساس می کردم عقب مانده ذهنی هستم و همه به جز من می دانند. در بزرگسالی خودم را در روابط توهین آمیز دیدم. دوستی های من بهتر نبود: من همه کارها را انجام می دادم در حالی که آنها مرا تحقیر می کردند یا از من استفاده می کردند. توصیه من به دیگران با پدر و مادر خودشیفته چیست؟ کمی فاصله بگیرید ، چه جسمی باشد و چه فقط یک رابطه را قطع کنید. کتاب های متخصصان را بخوانید ، هر رابطه ای را در زندگی خود دوباره ارزیابی کنید تا ببینید آیا 50-50 است و آیا عشق واقعی در آن وجود دارد. من به معنای واقعی کلمه از فرهنگ لغت بیرون آمدم تا عشق را جستجو کنم! خیلی ساده است اما فهمیدم پدر و مادرم مرا دوست ندارند. ... بعضی از والدین DNA لازم برای دوست داشتن فرزندان خود را ندارند. " - آماندا




A thumbnail image

'اختلال استرس در انتخابات' یک چیز واقعی است - در اینجا می توانید بفهمید که این بیماری را دارید

در این مرحله ، همه ما بیش از نیم سال است که درگیر یک بیماری همه گیر جهانی هستیم. …

A thumbnail image

'بدترین قسمت داشتن PCOS این است که نمی دانم آیا روزی قادر به بچه دار شدن هستم'

اکثر مردم تصور می کنند در دوره ای از زندگی خود بچه دار می شوند. من همچنین تصور …

A thumbnail image

'تلفظ' درمانی امیدوارکننده برای ویروس کرونا است - نحوه کارکرد آن در اینجا است

برخی از پزشکان در خط مقدم بیماری همه گیر ویروس کرونا در درمان بیماران COVID-19 …