چگونه یک اتصال هوایی تصادفی به من کمک کرد تا از مشکلات اعتماد به نفس بدن خود عبور کنم
من زمانی را در زندگی خود به خاطر نمی آورم که کاملاً از بدن خود آگاهی نداشته باشم - چه شورت دوچرخه سواری من خیلی راحت متناسب باشد و چه نگاه انزجاری که فکر کردم در حالی که یخ می خورم صورت شخص را دیده ام کرم رنگ. دوست پسر دبیرستانی ام گفت که می توانم چند پوند در معده خود کم کنم. مادرم به من گفت که من ران رعد دارم ، حتی اگر فقط یک سال زودتر دچار اختلال خوردن شده باشم.
من می دانم بسیاری از افراد می توانند با این مسئله ارتباط برقرار کنند. احساس خودآگاهی قبلاً مرا تحت فشار قرار می داد تا جایی که روابط من با خانواده و دوستان و بیش از همه زندگی عاشقانه من را تیره و تار می کرد.
اگرچه من اعتماد به نفس جدی داشتم ، اما مرا از ملاقات ممانعت کن اما پس از یک شکست دل تنگ ، دوباره به همان الگوی نفرت از خود افتادم و به خلوت پناه بردم. پنهان شدن احساس مشابه بی اشتهایی داشت زیرا به من کمک کرد احساس کنترل کنم. نگه داشتن مداوم شرکای بالقوه در طول بازو ایمن تر بود و این باعث می شد قلب و بدنم روی خط بیفتد.
من با داشتن دوستان زیادی که نگرانی از درگیر شدن عاشقانه آنها را نداشتم ، تنهایی خود را تکمیل کردم. فشار را از آسیب پذیر خارج کرد. اما بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه سه سال پیش ، وقتی از آلاباما به نیویورک رفتم ، یک گروه اصلی از دوستانم را از دست دادم و احساس گم شدن کردم.
آن زمان بود که فکر کردم بدترین چیزی که می تواند باشد اگر خودم را آنجا بگذارم اتفاق می افتد؟ من از انفجار کوچک اعتماد به نفس خود متعجب شدم ، اما اجازه ندادم آن را زیر سال ببرم. وقتی خیلی فکر می کردم تمایل داشتم در ناامنی هایم عقب نشینی کنم. در عوض ، من Tinder را بارگیری کردم و در واقع سعی کردم با مردم ارتباط برقرار کنم. من قبلا بارها آن را بارگیری کرده بودم و فقط به عنوان تقویت کننده اعتماد به نفس کوچک از آن استفاده می کردم ، همیشه آن را پاک می کردم و حافظه را بارها و بارها پاک می کردم.
من در چند روز اول استفاده از برنامه با آدریان * آشنا شدم. او جذاب و با اعتماد به نفس بود اما نه به حدی که نتیجه برگشت باشد. در آن زمان هر دو 23 ساله بودیم و اشتراکات مشترک داشتیم. مکالمات به طور طبیعی جریان داشت. اگرچه مدتی بود که با کسی درگیر نشده بودم ، اما نسبت به این علاقه نداشتم که او علاقه مند به دیدار با من باشد ، ساده لوح نبودم. او فقط برای اتصال به اینجا بود. از نظر احساسی کاملاً خاموش شد. با کمال تعجب ، من با آن خوب بودم.
دعوت از آدریان برای اولین بار اعصاب خردکن بود. من شروع کردم به فکر کردن در مورد تمام راه هایی که او می تواند مرا رد کند ، همه چیزهایی که درباره بدن من می گفت - یا بدتر از آن ، چیزهایی را که نمی گفت. من کاملاً متزلزل شده بودم و عصبی از هاینکن که آدریان آورده بود جرعه می کشیدم. اگرچه احساس می کردم به سختی صحبت می کنم ، آدریان لبخند زد و ما مثل معمول به راحتی صحبت کردیم. هیچ تنش وجود نداشت که باعث شود من بیش از حد فکر کنم از او احساس پذیرش کردم. من آنقدر راحت بودم که لباسهایم را در می آوردم.
وقتی برای اولین بار با آدریان خوابیدم ، او همه چیزهایی را که درباره بدن من دوست داشت به من گفت. او از لب به لب من که همیشه به نظرم خیلی بزرگ است ، و از پوست من که همیشه از خمیری بیش از حد متنفرم تعارف می کرد. او موهایم و لبهایم را پرت کرد. با آدریان ، احساس کردم در معرض دید قرار گرفتم اما نه به همان اندازه ترس. احساس کردم خوب است. با اطمینان می توانم بگویم که اولین بار است که احساس می کنم حتی خوب است.
اگرچه احساس کردم نگرشم نسبت به بدنم تغییر می کند ، اما ناامنی های من هنوز وجود دارد. وقتی آدریان بار دوم آمد ، من سعی کردم چراغ ها را خاموش نگه دارم ، از ترس اینکه حالا او مرا به همان شکلی که واقعاً دیده ام ببیند. امیدوار بودم که تاریکی بتواند مرا پنهان کند. اما وقتی وارد اتاق خواب من شد ، آدریان مرا به درون اتاق نشیمنم برگرداند. وی گفت: "ما باید در اتاق خواب شما چراغ ها را روشن کنیم." "من می خواهم شما را ببینم."
در طول سال آینده ، من و آدریان به طور منظم در ارتباط بودیم. هر زمان یکسان بود: من جشن می گرفتم و می توانستم برای اولین بار در زندگی به بدنم فکر نکنم. در آن لحظات بود که این شخص دیگر می توانست مرا در معرض آسیب پذیری من ببیند اما هنوز مرا پذیرفته است که خودم را پذیرفتم.
آدریان و من دیگر صحبت نمی کنیم ، به دلایلی که خیلی پیچیده توضیح؛ فاصله عاطفی او بخش عمده ای از آن بود. دلم برای تختخواب شدن با او تنگ شده و دلم برای خندیدن با او و فراموش کردن برهنه شدن تنگ شده است. اما احساسات را کنار بگذارم ، از اینکه با او ملاقات کردم سپاسگزارم. فقط آرزو می کنم بگویم که شخص دیگری که بدن من را جشن می گرفت ، نمی فهمید که چقدر زیبا هستم. کاش می توانستم به تنهایی به چنین نتیجه ای می رسیدم ، اما اینطور نبود. من کامل نیستم آدریان من را از مشکلات مربوط به تصویر بدن من دوا نکرد. هنوز لحظاتی دارم که در همان الگوی گفتگوی منفی با خودم قرار می گیرم. اما بیشتر اوقات ، به آینه نگاه می کنم و با اعتماد به نفس چیزهایی را می گویم که دیگر جعلی نیست. این واقعی است و از درون من ناشی می شود ، و این چیزی نیست که اکنون کسی بتواند از من بگیرد.