چگونه سرانجام از پرونده دو ماهه گرفتگی رها شدم
این مقاله برگرفته از کتاب جدید Jen Hatmaker است ، به نام Of Mess and Moxie: Wrangling لذت از این زندگی وحشی و زرق و برق دار (23 دلار ، amazon.com).
گفتگو با شوهرم ، براندون:
و متاسفم که به شما گفتم ، اما نمرات شما نیز عالی نیستند. من حتی نمی توانم در مورد ایمیل صحبت کنم. کتاب مقدس من مانند وزن سرب بی فایده ای احساس می شود. احساس نمی کنم مراقبت از پوست را به اندازه کافی جدی گرفته ام. من یک وان پنیر پیمنتو هم خوردم. همه امیدها از بین رفته است.
اما حداقل شما در حال کار بر روی آن تمایل ملودراماتیک هستید.
من اساساً وارد یک مورد دو ماهه رکود شدم ، گرفتار اینرسی و غرق در شرایط فرار در بهترین روزهای من ، زندگی ما سنگین است ، اما در طی روزهای کم زندگی من ، جستجو در Google "جعل مرگ خودم و ناپدید شدن" ، که ممکن است براندون آن را ملودرام بنامد ، اما او فقط یک مرد با ذهن ثابت است و نمی تواند قابل اعتماد.
این نکته مهم در مورد رکود است: تلاشهای لازم برای بلند کردن خود همان کارهایی است که برای انجام آنها انرژی از دست داده اید. ساده ترین روش های درمانی مانند وزنه هایی است که از کف اقیانوس غرق می شوند. ذهن شما می داند که آنها را انجام دهد ، اما اراده شما حاضر به همکاری نیست. که ذهن شما را عصبانی و غرق در شرم می کند ، باعث می شود اراده شما پاشنه هایش را کنده و غرق شود و این باعث می شود که بفهمید که روی خودتان می چرخید. شما بدترین دشمن خودتان هستید. هیچ کس نمی تواند مانند من به من ستم کند.
چگونه سرانجام از این فانک خارج شدم؟ هیچ چیز معجزه آسایی اتفاق نیفتاده است ، مگر اینکه یک روز گفتم ، این کافی است. در آن روز عملا هیچ چیزی تغییر نکرد. یا بعدی این موارد یک شبه موفقیت نیستند ، زیرا اگر گیر بیفتید سه ماه و 459 انتخاب تنبل و ناسالم طول کشید ، بیرون رفتن از آن مدتی طول می کشد. همچنین ، کار مورد نیاز کار غیر جنسی ، معمولی و خسته کننده قدیمی است که فاقد جذابیت رضایت فوری و پیتزا یک معجزه ناخواسته است. کاش خبرهای بهتری درمورد آزادی آزاد داشتم ، اما ظاهراً ما فقط باید یک بیل را بگیریم و شروع به حفاری کنیم.
عزیز ، اگر در گنگ افتاده اید ، بگذارید برخی از زحمات را که هر لحظه مرا یک لحظه نوجوانی کشاند.
اول ، من لیستی از همه چیزهایی را که پشت سر آن بودم قرار دادم. کارهای ناتمام ابر عذاب بر سر من است. انرژی احساسی که آنها از من می دزدند غیر قابل تحمل است. بنابراین من آنها را یادداشت کردم تا دسته ای از آنها بردارم تا اینکه آنها را در اطراف ناشناخته ، بدون کنترل و ناشناس بگذارم. این مسخره بود ، زیرا هر مورد خط در بهترین حالت در عرض چند دقیقه و در بدترین حالت ممکن است یک روز انجام شود: این موارد را از طریق پست ارسال کنید ، این را برگردانید ، آن قرارها را تعیین کنید ، به این ایمیل ها پاسخ دهید (من را تحویل دهید پروردگار) ، آن قرارداد را اسکن کنید ، ارسال کنید با پول برای آن چیز مدرسه (این بار یک میلیارد دلار ، مدرسه دولتی رایگان چشم من) ، این چیزها را بردارید ، آن تماس تلفنی را برگردانید ، نوشتن آن مقاله را تمام کنید. مسئولیت های عقب افتاده به شدت به مارپیچ شرم آور من کمک می کند ، و نوشتن آنها و به آرامی عبور از آنها یک مزیت فوری بود ، به معنای واقعی کلمه. باور نکردنی وزنی که با شروع جمع شدن پشت توده از بین می رود.
دوم ، خانه. به عشق اپرا ، خانه. من از آن دسته افراد آزار دهنده هستم که نیاز به مرتب سازی و شستشوی مواد شوینده دارد. آه ، به آرامش و در هرج و مرج زندگی در میان انبوه زندگی می کنند به جای اینکه ، فرضی ، بر انسان هایی که با من زندگی می کنند پارس کند و از همه بخاطر چنین لوس بودن گول می زند. اما نه این چیز من در زندگی نیست. یک خانه نابسامان و نامنظم ارتباط مستقیمی با ذهن بی نظم و بی نظم من دارد.
بنابراین ، ما یک جدول کارهای دیگر را راه اندازی کردیم. اما این یکی ساده و تکراری بود: همه افراد یک کار روزانه داشتند و هر هفته به همین ترتیب بود. این برای پرداخت نبود ، زیرا پاداش این بود که به طور رایگان در خانه من زندگی کنم. بچه ها قبلاً این کارها را انجام داده بودند اما بدون هیچ نظمی و در درجه اول بعد از تبدیل شدن من به یک دیوانه. اکنون ما تا حدودی آن را رسمیت داده بودیم و خانه داری سازگارتر بود. اجازه ندادن محل اقامت ما در آنتروپی از نظر ذهنی بهبود می یافت. نمودار ممکن است ناقص باشد ، اما حتی ساختار آزاد نیز نظم را به آشفتگی درونی من باز می گرداند. به سادگی ایجاد یک طرح ، برخی از شأن و منزلت را فراهم می کند ، که یک مبارزه قدرتمند برای رکود است.
سوم ، والدین. بدیهی است که پنج فرزند من کاملاً عالی هستند و به طور مرتب As را صدا می کنند و دائماً با همدیگر کلمات محبت آمیز صحبت می کنند ، اما به وضوح همکلاسی های آنها بر آنها تأثیر ضعیفی گذاشته است ، زیرا آنها به دیوانگان تبدیل شدند. این مطمئناً هیچ ارتباطی با اختلال دو ماهه گرفتگی مادر آنها نداشت ، زیرا کودکان هرگز دماسنج نیستند که فقط دمای والدین خود را نشان دهند. من مطمئن هستم که انحراف آنها فقط یک تصادف بوده است.
بنابراین به هر حال ، این اتفاق در جایی رخ داد که بچه ها وحشتناک بودند و با هم درگیر بودند و من به اتاقم رفتم تا از این بچه های وحشتناکی که گیرشان افتاده بود گریه کنم ، و من ناگهان به شش - شش - لحظه دوست داشتنی فکر کردم که بچه های من همان روز مهندسی کرده بودند و من شنیدم ، شما فقط لحظات بد را مشاهده می کنید و لحظات خوب را نادیده می گیرید.
بنابراین هیئت Brag را راه اندازی کردیم. (این فقط یک تخته سیاه است ، اما آیا می توانیم سریعاً به Chalkboard Paint People فریاد بزنیم که کاملاً برندسازی کرده و به عزیزم Pinterest تبدیل شده است؟ منظورم این است که تخته سیاههایی در Little House on the Prairie وجود داشته است. آنها جدید نیستند من می گویم.) هر وقت کسی را مهربان ، مفید ، بخشنده یا عالی جلوه می دهیم ، آن را بزرگ یا کوچک می نویسیم. این باید مربوط به شخص دیگری باشد ، زیرا فرزندان من می نویسند: نحوه تخلیه ماشین ظرفشویی بسیار باورنکردنی بود.
چیز خنده دار: من مثبت نیستم که آنها اخیراً لحظات درخشان بیشتری نسبت به قبل داشته اند ، اما مطمئن هستم که الان متوجه آنها شده ام. بدیهی است که دقیقاً همان چیزی را که به دنبال آن هستیم خواهیم دید. آیا این بدان معناست که من مجبور شده ام یکی دو بچه را دنبال کنم و به دنبال یک چیز خوب خوب برای گفتن بروم؟ بله اما گرفتن بچه ها در خیرخواهی آنها ، فقط توبیخ آنها را فقط در مبارزاتشان ضرب و شتم می کند ، و هیئت Brag تمام خانواده را چند درجه بالا می کشد.
سرانجام ، من لیستی از تمام روش هایی را ایجاد کردم که باعث می شود احساس سلامتی کنم . جای تعجب نیست که ، من متوجه شدم بیشتر افراد در خواب ضعف من وجود ندارند: پخت و پز ، خواندن کتاب خوب ، محدود کردن زمان نمایش ، خوب غذا خوردن ، شب های قرار ملاقات ، پیاده روی ، زمانبندی وقت با یک مشاور ، بیرون بودن از خانه ، نماز ، تغییر لباس خواب (این یک چیز برای کار در خانه) ، وقت گذراندن با دوستانم. همه چیز معمولی ، هیچ چیز جدید و چشمگیری نیست. اینها عمدتا قطعه هایی هستند که در شکاف های زندگی جای می گیرند. من صرفاً مدتی دوباره به کالاهای اصلی خود متعهد شدم ، شاید فقط یک بار در روز.
هیچ یک از آنها بلافاصله اعدام نشدند. طی چند هفته ، من آهسته آهسته و یک به یک روشهای سالم تری را اجرا کردم. نشستن با آخرین رمان آلن بردلی ("هر وقت که کمی آبی هستم به سیانور فکر می کنم ، که کاملاً روحیه من را نشان می دهد") انقلابی نبود ، و نه پس از اولین ورود به فیلم Brag ، جهان درست شد. تخته نمودار کارهای عادی نه بحران را حل کرد و نه نامه الکترونیکی را گرفت.
اما همه با هم ، طی هفته ها ، فقط کار را انجام می دادند ، ذره ذره ، برای سخت کوشی و فضل تلاش می کردند و بهترین شیوه ها ، رکود کاهش یافت. این اقدامات باعث سلامت و سلامت ما می شود ، زیرا ما دیگر تسلیم بی نظمی و شرم نمی شویم. متأسفانه کار فانتزی یا سریعی نیست ، اما موثر است.
اگر امروز گیر کرده اید ، آیا می توانم پیشنهاد کنم که به یک معنا منطقی ، یکبار یک عنصر کوچک نزدیک شوید؟ تنها ، هیچ یک از آثار برجسته آنها نیستند ، اما با هم سنگهای کوچک سنگفرش را از گل و لای خارج می کنند ، و مسیر بازگشت به سلامتی ، بازگشت به سرزندگی را جعل می کنند.