این اینفلوئنسر چگونه فرهنگ رژیم غذایی را دنبال کرد و روی عشق به خود متمرکز شد: 'لاغرتر شما را بهتر نمی کند'
در تاریخ 26 مه 2016 ، تلفنم را بیرون آوردم و اطلاعات تماس هر مردی را که در 10 سال گذشته با او راحت خوابیده بودم ، قرار ملاقات یا رابطه جنسی گذاشته بودم ، حذف کردم. تعداد زیادی از آنها وجود داشت.
من در سن 37 سالگی سالها را در روابط غیر رسمی گذرانده بودم اما هرگز چیزی نزدیک به آنچه قلبم واقعاً آرزو داشت - رابطه سالم و متعادل با یک شریک زندگی - پیدا نکردم. در لحظه شخصی سازی وحشیانه اما ضروری ، موضوع مشترک هر یک از این روابط را دیدم - این من بودم. در آن لحظه ، من تصمیم گرفتم: از احساس تنهایی خسته شده ام و احساس نامرئی بودن را انجام داده ام.
چند ماه قبل از این درک ، بدن من شروع به بیرون دادن من کرد. زانوی چپم عادت داشت از زیر من کمان کند ، پاهایم بی حس می شود و کمر درد دائمی داشت. وظایف روزمره که اکثر مردم فرض می کنند - مانند قدم زدن در Target یا ایستادن برای شستن ظرف ها در ظرفشویی - واقعاً سخت می شد. من شروع کردم به محدود کردن آنچه که انجام دادم ، و مدار زندگی من کم و کمتر می شد.
اگر به یک غریبه می گفتم که ناراضی هستم ، آن شخص فقط می گفت: "اگر تو یک زن چاق ناراضی ، چرا فقط رژیم نمی گیری؟ " گویی که قبلاً به آن فکر نکرده بودم!
حقیقت این است که ، من در طول زندگی خود ده ها رژیم داشته ام - و هیچ یک از آنها موفقیت پایدار نداشته اند. این بار تصمیم گرفتم با جسم و زندگی خود درمورد مکانی که هستم حساب کنم. هنگامی که من واقعاً شروع به فکر کردن کردم ، این چیزی است که من مطمئناً می دانستم: من شب هنگام تنهایی غذا می خوردم ، وقتی کسالت داشتم در اتومبیل و بسیاری از اوقات دیگر - که تعداد بسیار کمی از آنها در واقع گرسنگی بود - می خوردم. رابطه من با غذا کاملاً منفی بود. بدن جسمی من باعث می شد زندگی را همانطور که می خواهم تجربه نکنم. و سرانجام ، من خودم را به ارتباطات کم عمقی انداختم که گاهی اوقات پر جنب و جوش بود ، اغلب اوقات فراموش می شد ، و بیشتر اوقات ، به تعجب می رسید که چرا من آنقدر خوب نیستم که بچه ها بخواهند با من قرار بگذارند.
<چگونه می خواستم رژیم غذایی پیدا کنم که همه اینها را برطرف کند؟ لحظه لامپ من فهمیدم که در دنیا رژیم غذایی وجود ندارد که بتواند درد عاطفی من را برطرف کند. من نمی دانستم چه چیزی می تواند این درد را التیام بخشد ، اما مجبور شدم کار متفاوتی انجام دهم.<من می خواهم روشن باشم: من نمی گویم که کاهش وزن بد است - با سلام ، در سال های گذشته ، من وزن کم کردم و احتمالاً بیشتر از این هم کم می کنم. من می گویم که "رژیم" هرگز کاتالیزوری نخواهد بود که منجر به خوشبختی شود. لاغرتر بودن شما را بهتر یا شادتر نمی کند.سه سال بعد ، من در حال کشف نسخه ای کاملاً ناقص ، کاملاً ناقص و ابدی از خودم هستم که هیچ وقت نمی دانستم وجود آن وجود دارد. من پیلاتس می کنم من قطار قدرت می کنم من مراقبه می کنم مهمتر از همه ، من کارهای احساسی را انجام می دهم که به من کمک می کند بفهمم چرا کارهایی را که انجام داده ام انجام داده ام.
فرهنگ رژیم غذایی یک سیستم ناکارآمد اعتقادات است. کاهش وزن ابزاری است. اما رشد شخصی؟ در آنجا جادو واقعاً اتفاق می افتد.
بنابراین دفعه بعدی که متوجه می شوید بدن خود را نفرین می کنید و فکر می کنید که کاهش وزن باعث می شود زندگی کامل شما به وجود بیاید ، از خود بپرسید: "واقعاً چه درد می کشم برای؟ آیا من از چیزی فرار می کنم؟ آیا من باید صدمه ای را التیام دهم؟ "
از آنجا شروع کنید - عشق به خود را بسازید و سفر خود را از درون به بیرون آغاز کنید.