چگونه این زن خودآگاهانه نسبت به فلج مغزی خود را ترک کرد: 'من قبلاً پنهان می شدم'
سه چیز وجود دارد که می دانم در این دنیا کاملاً درست است: کیک پنیر خوشمزه است ، پارامور یکی از بهترین گروههای موسیقی است و زنان نسبت به خود سختگیرانه عمل می کنند. باشه خوبه. دو مورد اول فقط نظرات فروتنانه من است. اما آخرین موردی که سالها و سالها از شواهد حکایت آموخته ام. ببینید ، من بیشتر زندگی خود را بیش از حد سخت به خودم گذرانده ام.
در اینجا چیزی است که شما باید درباره من بدانید تا سفری را که گذرانده ام. من فلج مغزی دارم ، به این معنا که ، از جمله اینکه ، من با لنگی راه می روم و یک دست راست دارم که به مشت مشت می شود و بی اختیار در هوا بلند می شود. مردم هر جا می روم به من خیره می شوند. به همین دلیل ، قبلاً پنهان می شدم و برای فضایی که در اختیار داشتم عذرخواهی می کردم. من حتی از آستین پیراهنم برای پوشاندن دست راستم استفاده می کردم تا کسی انگشتان خم شده من را نبیند.
این فقط نشانه کوچکی از شرم و عصبانیتی بود که نسبت به بدن و خودم احساس کردم.
خوشبختانه ، من دیگر چنین احساسی ندارم. چگونه می توانم همه اینها را تغییر دهم؟ چند سال پیش ، خودم را مجبور کردم هر روز را با نگاه کردن به آینه و با صدای بلند گفتن چهار نکته ای که در آن لحظه درباره خودم دوست داشتم شروع کنم.
این افزودن کوچک به کارهای روزمره ، تأثیر بسزایی داشت. من واقعاً دوست داشتم شخصی را که برای اولین بار در زندگی ام بود دوست داشته باشم و از ایجاد هشتگی الهام گرفتم که استفاده از آن را به صورت آنلاین شروع کردم. # DisabledAndCute بود و من زنان دیگر را به استفاده از آن تشویق کردم. من می خواستم دیگران آنچه را که در مورد خودشان دوست دارند بپذیرند و شروع به صحبت کردن در مورد خودشان به روشی مثبت کنند - هشتگ ویروسی می شود! از آنجا ، من در کنفرانس ها شروع به سخنرانی ، نوشتن مقاله و حتی یک قرارداد کتاب کردم - The Pretty One به تازگی بیرون آمد.
من کاملاً عقیده دارم که بدون ایستادن جلوی آینه ام برای گفتن این چهار چیز من مثل خودم ، بقیه اینها ممکن نبود. این اظهارات مثبت هر روز متفاوت است - گاهی اوقات در مورد یک عمل مهربانانه است که من انجام داده ام ، گاهی اوقات در مورد دوست داشتن لباس من است - اما همه آنها منجر به یک اثر دومینو شده اند که همه موارد دیگر را ممکن می کند. یک نشانه واضح از قدردانی از بدن و خودم تا کجا رسیده ام؟ لباس اکنون معنای کاملاً متفاوتی با من دارد. من عاشق خرید هستم و به این نتیجه رسیده ام که چیدن لباس به معنای برجسته سازی و تقویت چیزهایی است که من دارم - نه پنهان کردن. فقط به جلد کتاب من نگاه کنید! آن دستی که من برای پنهان کردن آن استفاده می کردم؟ کاملاً در معرض نمایش است.