برادرم 7 سال قبل خودش را کشت و من هنوز خودم را سرزنش می کنم
تابستان گذشته ، به نظر می رسید که هر چرخه خبری گزارشی از خودکشی افراد مشهور را به ارمغان می آورد ، از طراح مد کیت اسپید گرفته تا سرآشپز آنتونی بوردین تا رپ مک میلر. اما برای افرادی که آنها را پشت سر گذاشتند ، درد تازه آغاز شده است.
هنگامی که برادرم خود را کشت ، من فهمیدم که وقتی کسی جان آنها را می گیرد ، بازماندگان نه تنها برای مقابله با غم و اندوه مرگ بلکه برای مقابله با انگ و سرزنش خودکشی.
برادرم ، جی ، چندی بعد از تولد 19 سالگی اش دچار اسکیزوفرنی شد. با وجود بستری شدن های متعدد در بیمارستان ، وی از مصرف دارو برای بیماری روحی بسیار جدی خود امتناع ورزید ، که تا زمانی که در یک حالت حاد روان پریشی در ذهن او شکوفا شد. در 20 سالگی ، جی خانه را ترک کرد و در خیابان ها زندگی می کرد ، و از شهر به شهر دیگر با اتومبیل حرکت می کرد و از غریبه ها فریاد می زد که جهان در حال پایان است. در 21 سالگی ، او به زندگی خود پایان داد.
خودکشی در ایالات متحده در حال افزایش است. طبق مرکز کنترل بیماری ، تقریباً 45000 آمریکایی در سال 2016 جان خود را از دست دادند ، که از سال 1980 افزایش 60 درصدی را نشان می دهد. مردم معمولاً یک روز بیدار نمی شوند و تصمیم به خودکشی می گیرند. سالها درد و رنج معمولاً مقدم بر تصمیم گیری است.
من در واقع روزی که برادرم به زندگی خود پایان داد با او صحبت کردم. او برای هشدار دادن به مردم در مورد پایان روزها وبلاگ نگه داشته بود و به تازگی یک پست نگران کننده نوشته بود. او در آن زمان در اورگان بود. به محض اینکه بیدار شدم از دفتر خود در شهر نیویورک با او تماس گرفتم. طبق معمول ، من پرسیدم ، "برادر مورد علاقه من چطور است؟" و او پاسخ داد ، "من تنها برادر تو هستم" ، اما با گفتار كوره در رفته و بی نظم او مشخص شد كه او در حالت وحشت به سر می برد.
من از او خواستم برای هزارمین بار احساس كند كه لطفاً ببیند یک دکتر. مثل همیشه ، او امتناع کرد ، بعضی از کلمات خاص انتخابی را به من زد ، سپس تلفن را قطع کرد. احساس ناتوانی می کردم و روزهایم را ادامه می دادم.
ماه ها بود که نگران این بودم که اسکیزوفرنی درمان نشده و صداهایی که به طور مداوم او را تهدید می کند ، او را وادار به جان گرفتن کند. بنابراین اگرچه اعتراف برای من دشوار است ، وقتی متوجه مرگ او شدم کمی راحت شدم. زندگی او فراتر از شناخت بدتر شده بود ، و اکنون درد او از بین رفته است.
وقتی مردم در مورد انگ خودکشی صحبت می کنند ، این نیست که ما باید نسبت به آن مدارا کنیم. فکر نمی کنم کسی بخواهد در جامعه ای زندگی کند که در آن خودکشی پاسخی منطقی برای مشکلات زندگی یا پیش آگهی بیماری روانی جدی تلقی شود. این ننگ متعلق به کسانی است که عقب مانده اند. مردم درمورد خودکشی با لحنی خفیف صحبت می کنند یا اصلاً از صحبت در مورد آن خودداری می کنند. دشوار است بدانید که وقتی شخصی که می خواست مرده باشد ، چگونه عزاداری کنید. این می تواند باعث شود افراد عقب مانده حتی بیشتر احساس تنهایی کنند.
کسی یک بار از من س ifال کرد که آیا بعد از صحبت با برادرم روز مرگ او با 911 تماس گرفتم؟ من نکردم. من حتی به آن فکر نکردم تا آن زمان ، من بارها با پلیس ، خطوط تماس بحران و بیمارستان ها تماس گرفته بودم ، اما فایده ای نداشت. اما این سوال ، همانطور که معصوم بود ، تا آخر عمر با من خواهد ماند.
وقتی کسی می میرد ، همه می خواهند علت را بدانند. اگر سرطان بود ، چه نوع؟ چه مرحله ای چه موقع آن را گرفتند؟ همه ما خواهان سرزنش چیزی هستیم ، اعضا ، بیماری یا عمل خشونت آمیز. با خودکشی ، شما می دانید چگونه اما هرگز دقیقاً نخواهید دانست که چرا بنابراین ما غالباً به دنبال این علت می گردیم و فکر می کنیم آیا کاری می توانیم برای جلوگیری از آن انجام دهیم.
من خودم را مقصر مرگ برادرم می دانم. اگر من پس از صحبت آن روز با 911 تماس می گرفتم ، آیا پلیس در سراسر اورگان جستجوی یک جوان بی خانمان 21 ساله مبتلا به اسکیزوفرنی را آغاز می کرد زیرا خواهرش فکر می کرد که تلفن فوق العاده عجیب و غریب است؟ احتمالا نه. اگر آنها او را پیدا می کردند ، آیا این یک بار بود که پس از چندین بستری قبلی در بیمارستان موافقت کرده بود که دارو مصرف کند؟ اما وقتی شما بازی "چه اتفاقی می افتد" منطق هرگز برنده نمی شود.
بیشتر اوقات ، من تعجب می کنم چه اتفاقی می افتاد اگر خانواده ما علائم اولیه بیماری روانی را درک می کردند تا بتوانیم او را تحت معالجه قرار دهیم. قبل از بزرگسالی من را مقصر می دانم. من تعجب می کنم اگر برادر من به جای حمایت از حقوق او ، در صورت حمایت قانون از او در برابر خود ، هنوز زنده خواهد بود؟ من دولت را مقصر می دانم. من تقصیرها را در قطره چکانها و دراگ ها برطرف می کنم تا کسی بیش از حد تحمل کند من می دانم که این واقعا عادلانه نیست ، اما من می خواهم که همه کمی رنج ببرند زیرا من خیلی رنج می برم.
سرزنش به کسی کمک نمی کند ، به خصوص من. با این کار دردی را که برادرم احساس کرد ، دردی را که می خواست پایان دهد درونی می کنم. این چرخه خودکشی ادامه دارد. برای هر شخصی که با خودکشی می میرد ، محققان بر این باورند که 135 نفر چنان تحت تأثیر مرگ قرار گرفته اند که نیاز به درمان بهداشت روان یا حمایت عاطفی دارند. بعلاوه ، سابقه خانوادگی خودکشی عامل اصلی خطر است.
برای جلوگیری از خودکشی ، ما باید از بازمانده های انگ انگاری که نه فقط برای مرگ بلکه برای زندگی هایی که دردناک تر از آن بود ، عزادار شوند. به سختی ممکن است ، ما باید از سرزنش خود و دیگران برای زندگی هایی که نمی توانستیم نجات دهیم دست برداریم.
بعد از مرگ برادرم ، من سعی کردم با کار در سازمان غیرانتفاعی بیماری روانی را درک کنم سازمان ها ، از جمله خط ممنوع ملی پیشگیری از خودکشی. در تمام آنچه آموخته ام ، دو چیز ناسازگار بیش از هر چیز دیگری برجسته است. خودکشی قابل پیشگیری است. شما می توانید به کسی که می خواهد به زندگی خود پایان دهد کمک کنید تا حمایت و درمان مورد نیاز خود را پیدا کند اما در صورت عدم موفقیت نمی توانید خود را مسئول بدانید.