تلاش دو روزه من برای دریافت واکسن H1N1 به خانواده ام
من مدتها بود که نمی خواستم خانواده خود را در برابر آنفولانزای خوکی مصونیت بدهم. در اوایل سال جاری ، من در مورد اثرات کشنده آنفولانزا بر روی زنان باردار نوشتم ، و می خواهم اطمینان حاصل کنم که من و خانواده ام در بروز این مشکل سهیم نبودیم.
اگر خطرات به اندازه کافی قانع کننده نبود ، ناله ها و ناله های مادران دیگری که خانواده های آنها به آنفولانزا مبتلا شده اند کاملاً انگیزه آور است. آنها به من گفتند: "با یک ماه از زندگی خود خداحافظی کن."
متخصص اطفال ما همچنین به ما در مورد تب های بسیار بالا (تا 106 درجه!) ، همراه با گلودرد و سرفه ، هشدار داد. و اخبار مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری (CDC) امیدوار کننده نیستند: تعداد موارد تایید شده در حال افزایش است.
طبق CDC ، خانواده من یک گروه پر خطر هستند - ما واجد شرایط هستیم برای شلیک قبل از دیگران در جامعه ما. ما نه تنها از یک کودک زیر 6 ماه مراقبت می کنیم ، بلکه دو فرزند دیگر ما نیز زیر 5 سال هستند.
بنابراین من در تهیه واکسن مشکلی ندارم ، درست است؟ نه خیلی سریع. طبق اطلاعات لس آنجلس تایمز ، حداقل 25 آژانس بهداشت شهرستان و شهرستان در کالیفرنیا کمتر از نیمی از دوز واکسنی را که سفارش داده اند دریافت کرده اند. در اینجا نحوه شکار من برای واکسن کاهش یافته است.
"دفتر وی به من گفت:" ما تا زمانی در ماه نوامبر آن را نخواهیم داشت.
بنابراین من با کلینیک مراقبت های فوری تماس گرفتم ، و آنها چند دوز داشتند. من گفتم: "ما می توانیم در عرض 15 دقیقه آنجا باشیم."
"زود باش" ، مسئول پذیرش گفت.
کودک را از صندلی بلندش بیرون کشیدم و بچه های لباس خواب خود را بار کردم داخل ماشین ، رانندگی با همان سرعتی که قانون اجازه داده است. اتاق انتظار گیر کرده بود و پذیرنده گریه می کرد.
او به مردم می گفت: "ببخشید ، ببخشید ، ببخشید." "اگر شما یک بیمار فعلی نیستید ، ما نمی توانیم شما را واکسینه کنیم."
من یک بیمار فعلی هستم ، اما بچه های من چنین نیستند و آنها فقط کودکان را واکسینه می کردند.
میان اشک هایش گفت ، "متاسفم ، ببخشید ، متاسفم" ، و به تلفن برگشت.
"سرانجام به بیمارستان بروید" ، سرانجام او به گروه ملاقات پدر و مادر ناراحت گفت. آنها امروز 40000 دوز دارند. شما می توانید در صف کارمندان آنها قرار بگیرید. "
ما بلافاصله به آنجا رفتیم ، فقط به ما گفتند که این داستان یک جعل کامل است. وقتی بعداً از او در این باره سال کردم ، مجری بیمارستان خندید و گفت: "کاش این درست باشد." "من هم نمی توانم واکسن بزنم!"
در همان لحظه باز شدن آنها را صدا کردم. آنها به من گفتند: "ما تمام شده ایم" 'در فرودگاه اوکلند کلینیک رایگان را امتحان کنید. ما شنیدیم که آنها این بیماری را دارند. "
من با کلینیک رایگان تماس گرفتم ، و در واقع ، آنها قصد داشتند از ساعت 3 بعد از ظهر واکسیناسیون گروه های پرخطر (ما هستیم!) را شروع کنند
I هر سه دختر (بعلاوه کیسه های تنقلات ، کتاب و اسباب بازی) را در اتومبیل انباشته ، چرت نوزاد را فدا کرده و دعا می کند که ما فقط با قرار گرفتن در صف ، H1N1 را منعقد نکنیم. 40 دقیقه رانندگی بود و من روحیه را در ماشین حفظ می کردم ، آواز می خواندم و در مورد بستنی صحبت می کردم که به بچه هایم پاداش می دهم که شجاعانه عکس بگیرند.
بالاخره پیدا کردم درمانگاه ، پشت منطقه ساختمانی قرار گرفت و تنها جای پارک را گرفت. دخترانم را از صندلی ماشینشان جدا کردم و پر از امید و رویاهای بستنی وارد آنجا شدیم. بلافاصله ما را به یک اتاق انتظار شلوغ منتقل کردند ، جایی که به تدریج توسط کارکنان کلینیک طبقه بندی شدیم.
"آیا شما ساکن بیمه ای در شهرستان آلامدا نیستید؟" آنها از من س askedال کردند.
اگر دروغ می گفتم ، الان من و بچه هایم واکسینه می شویم. اما علی رغم تمایل زیادی که به استفاده از آدرس یکی از دوستانم داشتم و به این تلقیح خاص پی می بردم ، نمی توانستم. کرستفالن ، دستان دخترانم را گرفتم و از کلینیک خسته شدم و احساس مسخره کردم.
نوزاد من آسیب پذیر است ، کودک 1 ساله من آسیب پذیر است و کودک 4 ساله من در یک پیش دبستانی حضور دارد که در آن پنج دانش آموز و سه معلم قبلاً به آنفلوآنزای منظم مبتلا شده اند. من فقط می توانم از ستاره های خوش شانس خود تشکر کنم که من هم باردار نیستم.
تعداد کمی از ما که می خواهیم واکسن را در جامعه خود داشته باشیم ، می توانیم آن را برای خود و بچه های خود پیدا کنیم - و این شامل دوستان باردار من نیز می شود. این دوزها بسیار آهسته و پراکنده در حال رسیدن هستند ، و بلافاصله توسط مطب پزشکان ، سایر برنامه های بهداشتی و ، ظاهراً ساکنان بیمه نشده شهرستان آلامدا ، محاسبه می شوند. این واکسن را دریافت کرده و خانواده من در لیست انتظار واکسن H1N1 به ظاهر ناامیدانه با کلینیک دیگری قرار دارند.
آخر هفته ، شهرستان ما در حال ایجاد یک کلینیک واکسن آنفولانزا در یک دبیرستان محلی است. من فقط امیدوارم که بتوانم بچه ها را از رختخواب بیرون بیاورم ، پوشک آنها را عوض کنم و به موقع آنها را در مقابل لرزاندن صبحگاه قرار دهم تا یک جای خوب پیدا کنم.