خانواده ترکیبی ما: آنچه من به عنوان یک ناپدری مجرد یاد گرفته ام
خنده دار است اگر تصور کنیم در یک زمان ، خانواده هایی مانند خانواده Brady Bunch به اندازه کافی ناهنجاری بودند تا حکم یک مجموعه تلویزیونی را بدهند. واقعیت امروز اغلب بسیار پیچیده تر است.
روی کاغذ ، خانواده من مانند خانواده دیگری در محله حومه پر درخت من به نظر می رسند: چهار نفر ، چند بچه و یک سگ.
اما واقعیت - اینکه من با دوست پسرم ، دختر ناتنی 21 ساله و پسر 6 ساله زندگی می کنم ، که زمان خود را بین خانه من و پدرش تقسیم می کند - بیشتر شبیه بازیگران فیلم است یک سایت اینترنتی نتفلیکس بیش از یک خانواده کارگر واقعی است ... و خیلی اوقات نیز چنین احساسی دارد.
تعریفی از تعریف خانواده
هیچ رازی نیست که خانواده هسته ای سنتی رفته است راه چرنوبیل و تقریباً در سال گذشته خانوارها با هوای COVID-19 تغییر شکل داده اند. سفارشات سرپناه بعضی از روابط را به سرعت دنبال می کند و برخی دیگر را مسدود می کند ، و کودکان بالغ با تعداد رکوردی به خانه خود نقل مکان کرده اند.
اگرچه این واقعیت جدیدی برای بسیاری از خانواده ها بود ، اما برای بیشتر من از زندگی من. آخرین باری که عضوی از یک خانواده هسته ای بودم ، 8 ساله بودم. پدر و مادرم وقتی من در کلاس دبیرستان بودم از هم جدا شدند و وقتی با شوهر آینده ام در دانشگاه آشنا شدم ، او قبلاً یک دختر 9 ماهه داشت.
من قبل از خرید قانونی آبجو به تغییر پوشک کمک می کردم. با بزرگتر شدن او ، غریبه ها تمام وقت مرا با مادرش اشتباه می گرفتند ، زیرا ما هر دو بور و چشم آبی بودیم و پدرش هر لحظه سیسیلی که بود به نظر می رسید.
من همیشه احساس می کردم که از هر کسی کمی متعجب شده ام می تواند فکر کند من به اندازه کافی بزرگ شده ام که می توانم بچه دار شوم یا حتی می دانم با یک کودک چه کار کنم. من هرگز خواهر و برادر کوچکتر نداشتم و در بهترین حالت یک پرستار کودک تازه کار بودم. من در موقعیت عجیبی قرار داشتم که کاملاً پدر و مادر نبودم اما بسیاری از نقش ها و مسئولیت های یکی را بر عهده گرفتم.
در شرایط امروز من منابع زیادی وجود ندارد و منابع زیادی وجود دارد در آن زمان تعداد کمتری مطمئناً ، کسی که من می دانستم در شرایط مشابهی نیست ، بنابراین درخواست مشاوره امکان پذیر نیست. من مجبور شدم تمام دوران کودکی او را به جناح خود در آورم.
پدر مادر بودن با چالش های منحصر به فردی همراه است تعطیلات در حدود برنامه حضانتش ، و اطمینان حاصل کرد که او همیشه برای روز مادر هدیه ای دارد.
کمک به تربیت دختر ناتنی من نیز به معنای جلب صندلی های ردیف اول به روابط مشاجره ای بود که بین پدر و مادرش برقرار بود ، و این باعث شد برای تأیید مجدد تعهد خودم برای هرگز طلاق گرفتن بیش از جدایی والدینم است.
با وجود این ، پس از نزدیک به 20 سال زندگی مشترک ، من و شوهرم وقتی دخترش 18 ساله بود و پسر ما 3 ساله بود ، از هم جدا شدیم. تربیت بچه ها با فاصله بیش از یک دهه چیزی نیست که من توصیه کنم ، و نه ، این بدان معنا نیست که من هر وقت یک کودک پرستار بچه رایگان می خواستم.
من می خواستم که دختر ناتنی ام از برادر ناتنی خود لذت ببرد - نه اینکه از او دلخور شود (حداقل بیش از آنچه که در 15 سالگی ناگهان با کنار گذاشتن وضعیت تنها فرزند خود روبرو شد) ، بنابراین من مطمئن شدم که همیشه توافق مشتاقانه خود را قبل از درخواست او برای انجام هر کاری برای او داشته است.
پسرم هیچ شباهتی به دخترخاله من نداشت. این ضرب المثل که دختران در سنین جوانی آسان و در هنگام برخورد به نوجوان خود سخت هستند ، و پسران ، برعکس ، کاملاً برای من صادق بود. من همزمان با دو کودک در اوج دشواری خود کار می کردم. اما با تشکر از حضور در اردوگاه والدین برای یک دهه و نیم گذشته ، برای این چالش جدید احساس آمادگی کردم.
از بسیاری جهات ، تجربه پدربزرگ بودن نه تنها مرا برای مادر بودن آماده کرد همچنین به خاطر تنها بودن مادر.
تنها شدن مادر
وكیل خانواده ای كه اخیراً با او مصاحبه كرده ام به من گفت كه یكی از بهترین پیش بینی كننده های رفاه كودك این است كه بزرگسالان از چه روشی با والدین مشاركت دارند. من و همسر سابقم ممکن است در مورد خیلی توافق ننموده باشیم ، اما هر دو توافق کردیم که نمی خواهیم فرزندمان را در میان کشمکش ها و استرس های مداوم تربیت کنیم.
پسرم مطمئناً می تواند یک مشت باشد ، اما او یک کودک شگفت آور خوشحال است و به طرز باورنکردنی با جدایی ما سازگار شده است و هر دو متعاقباً با شرکای جدید زندگی می کنیم. ارتباط بین من و همسر سابق من کامل نیست ، اما ما بر اساس اختلافات خود تلاش کرده ایم که همیشه پسر و دخترش را در اولویت قرار دهیم.
دختر ناتنی من وقتی دانشگاه شروع به تحصیل کرد با من زندگی کرد و ما مثل همیشه نزدیک هستیم. داشتن یک دانشجو و یک دانش آموز کلاس اول زیر یک سقف دشوار است (مطمئن هستم که برای او سخت تر از من است) ، اما من آن را با هیچ چیز عوض نمی کنم.
من هرگز انتظار نداشتم که مسیرم پدر و مادر به نظر می رسد مانند آن است ، اما احتمالاً دیوانه کننده ترین منحنی تا کنون ، دیدار با دوست پسر من و تجربه فرزندپروری به روشی کاملاً متفاوت - از طرف دیگر بوده است.
ما بعد از چندین سال قرار ملاقات با هم زندگی کردیم و ناگهان ، من کسی هستم که قوانین را وضع می کنم ، نظم را اعمال می کنم ، و با یک سابق سر و کار دارم ، در حالی که او سعی می کند بفهمد دقیقاً نقش او در همه اینها چیست.
من می خواهم فکر کنم که پدربزرگ بودن من باعث شده است که او نسبت به خط خوبی که او همیشه قدم می گذارد حساس باشد ، اما وضعیتی که او وارد آن شده کاملاً متفاوت از وضعیت 20 سال پیش من است. و البته ، یک بیماری همه گیر جهانی یک لایه دیگر از عارضه را به وجود آورد.
ما سهم خود را از دست انداخته ایم ، اما من اخیراً به دوست پسرم گفتم که انتظار ندارم او رابطه مشابهی با من داشته باشد پسری که با دختر ناتنی ام دارم.
بخشی از سفر او به عنوان یک پدر و مادر یاد می گیرد که نقش خودش را در زندگی پسرم بازی کند. من نگران آن نیستم ، زیرا می دانم - از روی تجربه - این امکان وجود دارد. تنها چیزی که برای من مهم است این است که همه با هم هستیم.
ممکن است همه ما DNA ، نام خانوادگی یکسان نداشته باشیم ، یا حتی در مورد تنظیم دما برای تنظیم ترموستات مشترک نباشیم ، اما به نظر من ، هرچه با ما تماس بگیرید ، ما همیشه خانواده خواهیم بود.
- والدین
- زندگی