این زن 5 بار دچار سپسیس شده است و به طور مداوم در معرض خطر ابتلا به دوباره آن قرار دارد
هنگامی که استفانی سنا در اوایل دهه 2000 برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل می کرد ، یک استاد اظهار نظری کرد که تصور نمی کرد امروز با او طنین انداز شود.
سنا در حال تحصیل در فن آوری اندام مصنوعی بود و استادش به او گفت كه اخیراً دیده است كه عضوی قطع عضو ، اندام مصنوعی خود را قبل از شنا در استخر برداشته است. پروفسور در آن زمان اظهار داشت: "نفرت انگیز بود." سنا فکر می کرد این اظهار نظر بی احساس است ، اما به عنوان یک زن سالم در حدود 20 سالگی ، شخصاً احساس آزردگی نمی کند.
این همه تغییر کرد در سال 2010 ، هنگامی که سنا از یک پله سقوط کرد و باعث یک زندگی شد - تغییر آسیب. این سقوط باعث آسیب شدید عصبی یا نوروپاتی در پای چپ شد که باعث بی حسی پای او شد. حتی بعد از بهبودی از سقوط ، او اغلب به پایش آسیب می رساند و هیچ تصوری نمی کند ، زیرا احساس ناراحتی یا درد نمی کند.
از آن بدتر ، آسیب عصبی ناشی از سقوط این کار را تقریباً غیرممکن کرد. تا پای او خودش را ترمیم کند. هرگونه صدمات وارده از ناحیه پا به وی آلوده می شود. عفونت سرانجام به جریان خون او منتقل می شود ، در نتیجه منجر به سپسیس می شود ، که یک واکنش شدید بدن در برابر عفونت خطرناکی است که خود می تواند کشنده باشد. بار. سال گذشته ، او قدم جدی برای جلوگیری از حملات مداوم برداشت: او نیمی از پای خود را قطع کرد.
"وقتی پزشکان گفتند که من نیاز به قطع عضو دارم ، اولین فکر من این بود ،" من نمی خواهم سنا ، 39 ساله ، به سلامتی گفت ، و در مورد اظهار نظر حساسیتی که استادش سالها قبل گفته بود فکر می کند. استاد کمکی تاریخ در دانشگاه ویلانووا ، سنا دارای دو فرزند است و همچنین یک سازمان غیرانتفاعی خدمات اجتماعی را برای بی خانمان ها اداره می کند.
احساس خجالت سنا درباره قطع عضو وی بی دلیل نبود. دوستان در واقع به او گفته اند كه اگر جورابش را از پا درآورد و آنچه از پایش باقی مانده را در معرض دید قرار دهد مجبور به ترك اتاق می شوند. نظرات شرم آور آنها تقریباً به اندازه ترس او از شوک سپتیک برای ششمین بار دشوار نیست.
شوک سپتیک نتیجه نهایی سپسیس است. از آنجا که بدن برای جلوگیری از عفونت ، التهاب را در جریان خون آزاد می کند ، باعث ایجاد واکنش زنجیره ای می شود که به وسیله آن اعضای بدن می توانند خاموش شوند. در صورت پیشرفت سپسیس ، فشار خون می تواند به طور خطرناکی پایین بیاید. این زمانی است که شوک سپتیک شروع می شود و می تواند کشنده باشد.
سنا بعد از زمین خوردن ، هنگامی که هنوز با زخم های پا دست و پنجه نرم می کرد ، صبح کاملاً خوب بود و شبانه دچار شوک سپتیک می شد. او به یاد می آورد: "وقتی آن را دریافت می کنم ، مانند آتش سوزی در بدن من است." "من هیچ وقت احساس امنیت نمی کنم."
در طول زمان ، سنا همه چیز را برای بهبودی زخم های پای خود امتحان کرده بود ، از جمله داروهای بی شماری و یک اتاق اکسیژن تحت فشار که روزانه هشت ساعت در آن بود. اما هیچ چیز به جلوگیری از یک بیماری سپسیس دیگر کمک نکرد.
قطع آخرین گزینه سنا بود. در سال 2016 ، پزشکان ابتدا انگشت شست پا را قطع کردند. متعاقباً ، آنها با برداشتن انگشت دوم انگشت و سپس انگشت سوم او را پیگیری کردند. در اواخر سال 2018 ، پس از یک حمله سپسیس دیگر ، آنها نیمی از پای او را از بین بردند تا از استخوان آلوده خلاص شود.
قطع عضو آخرین باری بود که سنا در بیمارستان بود. او می گوید: "در حال حاضر طولانی ترین من بدون زخم در طی سالهای گذشته بوده ام." "من باید بگویم ، هر چند ، من قبلاً چنین گفته ام ، و سپس پشیمان شدم. من برای برنامه ریزی در آینده خیلی مشکل دارم زیرا همه اینها برای من یک علامت سوال است. واقعاً نمی توانم باور کنم که از این تعداد موارد سپسیس جان سالم به در برده ام. "
برای پیچیدگی بیشتر مسائل ، طرح بیمه درمانی سنا وی را با بدهی های سنگین پزشکی روبرو کرده است. وی به عنوان یک استاد کمکی واجد شرایط پوشش از طریق ویلانوا نبود. بنابراین وی به تنهایی در طرح جبران خسارت بیمارستان تصادفات و بیماری ها ثبت نام کرده بود که فقط یک دلار تعیین شده برای یک لیست محدود از خدمات پرداخت می کرد. متأسفانه ، بیشتر سرویس هایی که در نهایت سنا به آنها احتیاج داشت تحت پوشش قرار نگرفتند. وی می گوید هنگام ثبت نام در این طرح برای وی روشن نشده است و بیش از 20 هزار دلار قبض پزشکی در او جمع شده است.
نیازی به گفتن نیست که سنا از وضعیت خود عصبانی بوده است. او می گوید: "سبک زندگی من بسیار سالم است." "من مسخره خوب می خورم ، تمرین می کنم ، خیلی می خوابم. من کارهای زیادی را انجام می دهم تا اطمینان حاصل کنم که بدن من تا آنجا که می تواند سالم باشد ، و عصبانی بودم زیرا مثل همه چیز بودم ، همه این کارها را می کنم ، اما بدن من مدام از کار می افتد. "
او متوجه شد ، با این حال ، او نیاز داشت که روایت خود را به روزی سپاسگزارانه منتقل کند. او حالا به خودش می گوید: "بدن من برای زنده نگه داشتن من خیلی سخت کار می کند." "من اکنون از بدنم تشکر می کنم نه اینکه سرش داد بزنم."