در انتظار سقط جنین: کمی باردار می شود
به نقل از یکی از وبلاگ نویسان مورد علاقه ناباروری (و اکنون بارداری و والدین - بله!) ، جولی ، "معلوم است که می توانید کمی باردار باشید."
با وجود خونریزی و گرفتگی آن سقط جنینم را دو هفته پیش اعلام کرد ، من هنوز بارداری را "سپری نکرده ام". حالت تهوع ، هورمونی و خستگی دارم و هنوز هم دارم وزن می گیرم - همه اینها بدون دلیل خوبی است. در سونوگرافی هفته گذشته ، فقط یک کیسه خالی در رحم من گیر کرده بود ، جایی که یک جنین در حال رشد 6 هفته باید در آنجا باشد.
همین اتفاق در سقط دوم من رخ داد. گرچه کودک قبلاً در هشت و نیم هفته از دنیا رفته بود ، اما من هر چه بیمار شدم ، بیمارتر شدم و همه جا را متوقف کردم تا دست به پوک بزنم. من این را به عنوان علامت خوبی گرفتم ، و مشترک خرد عمومی شدم که "بارداری بیمار یک بارداری سالم است." اما معلوم شد که برای من ، این درست نیست. برای من بارداری بیمار ... هر بارداری است. حتی یکی که دیگر متوقف نشده است.
بنابراین روز ناخوشایند دسامبر پس از اینکه در 10 هفته فهمیدیم کودک در حال رشد ما فوت کرده است ، قرار شد من برای آنچه که آنها D & amp؛ C می نامند با Evac قرار بگیرند. که فقط یک روش خوب برای گفتن سقط جنین است (نمودار کالج زنان و متخصص زنان و زایمان در آمریکا و توضیح روش آن در اینجا است).
این نوعی هشدار دهنده است ، اصطلاحاتی که با از دست دادن بارداری همراه است. همه اینها نوعی سقط جنین است - شما می توانید با این حاملگی هایی که علی رغم کمبود یک سرنشین جنینی زنده ، یک سقط جنین از دست رفته ، سقط جنین تهدید ، سقط خود به خودی ، سقط جنین جزئی یا در مورد من انجام دهید.
<من اهمیتی نمی دهم که در کجا بحث بر سر سقط جنین بیایید. این یک کلمه قوی و پر بار است. به نظر می رسد که من وقت ملاقات خود در برنامه ریزی والدین را از دست داده ام ، نه واقعیت ، که رحم من هنوز یادداشت را دریافت نکرده است. هنوز در حال رشد جفت و آماده شدن برای کودک است. من واقعاً آن را مقصر نمی دانم. انکار اولین مرحله غم و اندوه است. اما من آماده ام که از کنار آن عبور کنم.صفحه بعدی: من قبلاً اینجا بوده ام برای پایان دادن به سقط جنین فراموش شده در دسامبر 2006 ، من به مرکز جراحی محلی خود برای D & amp؛ C مراجعه کردم ، گریه کردم من نیم دوجین فرم را امضا کردم ، و پذیرفته شدم. من همه لباسهایم را در آوردم و آنها را درون یک کیسه پلاستیکی بزرگ که نامم روی آن بود قرار دادم و لباس بیمارستان را پوشیدم.
در آن زمان من یک پزشک وحشتناک داشتم که وقتی دیر به من رسید ، هیچ دلسوزی نشان نمی داد کنار تخت "من نمی توانم باور کنم نوزادم فوت کرده است!" من بارها و بارها گفتم وقتی او منتظر می ماند ، بدون تماس چشمی ، گریه را متوقف می کنم.
سرانجام بعد از تجویز Valium توسط متخصص بیهوشی ، این کار را کردم.
شوهرم مرا از مرکز جراحی به خانه راند ، این بود که دیگر احساس بارداری نمی کردم. برای پرتاب کردن نیازی به توقف در پمپ بنزین نبودم. در عرض چند روز ، من اطراف و اطراف بودم و بدنم را پس می گرفتم. از آنجا که از بارداری خالی شده بودم ، می توانستم توجه خود را به دردهای قلبم اختصاص دهم و ذهنم را در این ایده بپیچم که بعد از همه بچه های تابستانی نخواهم داشت.
بنابراین پیدا کردم خودم دوباره در همان مکان هستم - بیمارم و بچه ای ندارم که منتظر او باشم. دکتر من هفته گذشته مقداری کار خون انجام داد تا ببیند آیا تعداد hCG من کاهش می یابد یا خیر ، که نشان می دهد بدن من در حال آماده سازی برای پایان کار است. چنین شانسی نیست ، تعداد من زیاد بود. شانس من برای حضور در مرکز جراحی برای D & amp؛ C دیگر نیز زیاد است. این هفته ، او آخرین سونوگرافی را انجام خواهد داد ، سپس ما به احتمال زیاد آماده عمل خواهیم شد.
این بار ، من واقعاً منتظر آن هستم. اگرچه زنان این حق انتخاب را دارند که منتظر بمانند تا این کارها به خودی خود به پایان برسند ، اما من فقط می خواهم با این بارداری تمام شوم. من می خواهم بدبختی های جسمی برطرف شود تا بتوانم توجه خود را به بچه هایم اختصاص دهم ، بنابراین ، بله ، من و شوهرم می توانیم دوباره تلاش کنیم.