در 20 یا 30 سالگی حمله قلبی چگونه است

thumbnail for this post


هنگامی که شما یک بیمار معمولی سکته قلبی را تصویر می کنید ، احتمالاً یک مرد مسن دست خود را می گیرد و از درد غش می کند. اما واقعیت این است که بیماری قلبی فقط یک بیماری مرد نیست - بلکه بر اساس گزارش مرکز کنترل و پیشگیری بیماری ها ، قاتل اصلی زنان است که از هر چهار زن در ایالات متحده حدود یک نفر زندگی می کند.

و گرچه درست است که خطر ابتلا به حمله قلبی با افزایش سن افزایش می یابد ، اما زنان جوان از آنها در امان نیستند. در حقیقت ، بنیاد قلب زنان می گوید از بین 435000 زن آمریکایی که سالانه دچار حمله قلبی می شوند ، 8٪ از آنها کمتر از 55 سال هستند.

چه بیشتر ، حملات قلبی زیر 50 سال دو برابر است. همانطور که برای مردان نیز برای زنان کشنده است ، احتمالاً به این دلیل که زنان اغلب علائم هشدار دهنده اولیه را نادیده می گیرند. در مطالعه ای که در سال 2015 در Circulation: Quality and قلب و عروق و نتایج آن منتشر شد ، محققان دانشگاه ییل با زنان 30 تا 55 ساله مصاحبه کردند که از حمله قلبی جان سالم به در بردند و بسیاری از زنان که از درد ، سرگیجه و سایر علائم برطرف شده بودند ، کشف کردند. علاوه بر این ، یک مطالعه در سال 2013 در JAMA Internal Medicine منتشر شد که بسیاری از زنان جوان که از حملات قلبی جان سالم به در برده اند هیچ گاه درد قفسه سینه را تجربه نکرده اند.

در مورد علائم حمله قلبی که زنان هرگز نباید نادیده بگیرند بیشتر بخوانید - دانستن چگونگی آنها می توانند زندگی شما یا شخص دیگری را نجات دهند. و به یاد داشته باشید ، زنان حتی در سن 20 و 30 سالگی می توانند از حملات قلبی رنج ببرند. سه زن زیر از تجربه می دانند و داستانهای دلخراش خود را بیان می کنند.

من به عنوان یک پرستار سابق قلب ، همه چیز را در مورد علائم حمله قلبی می دانستم. اما این یک دور از ذهنم بود که یک صبح در سال 2013 دچار درد ناگهانی قفسه سینه شدم.

این فقط یک شنبه عادی بود. من با شوهرم و کودک سه ماهه ام در رختخواب نشسته بودیم و اخبار را تماشا می کردیم و قهوه می نوشیدیم. وقتی به گذشته نگاه می کردم ، همه علائم کلاسیک را داشتم: احساس سرگیجه و حالت تهوع می کردم و درد قفسه سینه به پشت من تابیده می شد. من می دانستم که مشکلی پیش آمده است - و می دانستم که باید به بیمارستان بروم - اما فکر نمی کردم که دچار حمله قلبی شده باشم.

من تازه قصد ورود به ماشینم را داشتم که به سراغم رفتم شوهرم و گفت ، "من نمی خواهم آن را درست کنم." آن وقت بود که او با یک آمبولانس تماس گرفت ، که در حدود دو دقیقه آنجا بود. آتش نشانان هم آمدند - آنها در حال مرتب سازی مبلمان من در اتاق نشیمن من بودند در حالی که EMT ها من را روی یک اتاق قرار دادند. آنها به نوعی مرا دور کردند و به بیمارستان منتقل شدیم. شوهرم در تویوتا هایلندر من پشت آمبولانس بود - بعداً ، او به من گفت ، "من نمی دانستم ماشین شما می تواند 95 مایل در ساعت در بزرگراه انجام دهد." من هیچ تصوری از سرعت ما نداشتیم.

در بیمارستان ، آنها بلافاصله من را به اتاق تروما بردند. فقط قطعه هایی از 24 ساعت آینده را به خاطر می آورم. من یک خرابکار احساسی بودم ، بنابراین آنها من را بسیار آرام نگه داشتند. به یاد دارم که از خواب بیدار شدم و مادرم را دیدم ، از خواب بیدار شدم و می پرسیدم كجا بچه است.

من كلاً پنج روز در بیمارستان بودم و از آن زمان برای تحقیق در مورد آنچه برای من اتفاق افتاده بود استفاده كردم. . پزشکان می گفتند ، "من فقط یکی از اینها را در کار خود دیده ام" یا "من در مورد چنین چیزی خوانده ام ، اما هرگز آن را ندیده ام." بعداً فهمیدم که دچار تشریح خود به خود شریان کرونر شده ام که وقتی اشک در رگ ایجاد می شود ، اتفاق می افتد. آزمایشات همچنین نشان داد که من دیسپلازی فیبرو عضلانی داشته ام ، بیماری که در آن سلولهای غیر طبیعی در یک یا چند دیواره شریان وجود دارد.

ناامید کننده بود - من هرگز سیگار نکشیدم و سابقه خانوادگی نداشتم. من مدام فکر می کردم ، "من چه کاری انجام دادم که باعث این امر شود؟" و دیگر نمی توانم کارهایی را انجام دهم که قبلاً انجام داده ام ، مانند حمل کودک به پله ها. اما زمان همه چیز را درمان می کند. من شروع به بالا رفتن از کلینیک مایو در روچستر ، مین ، کردم و با سازمان WomenHeart درگیر شدم. برای سالها ، هرگز نمی خواستم در مورد آن صحبت کنم ، اما اکنون این کار را صریح انجام می دهم. سرانجام من این قدرت را پیدا کردم که داستان خود را به اشتراک بگذارم.

در هفته منتهی به حمله قلبی چیزهای زیادی در ذهنم بود ، اما علائم من دقیقاً یکی از آنها نبود. در آن زمان استرس زیادی داشتم: شیفت نیمه شب کار خود را در یک خط تلفنی کودک آزاری کشیدم ، ضمن اینکه یک مهمانی غافلگیرانه برای خواهرم نیز در نظر داشتم. خوب نمی خوابیدم و فشار زیادی را درونی کردم.

یک هفته قبل از مهمانی ، با سردردهای خیلی بد پایین آمدم. با این وجود ، من با Excedrin خود درمانی کردم و آن را به عنوان میگرن پاک کردم. من فهمیدم که من فقط خسته ام ، و بعد از آرام شدن همه چیز از بین می رود.

من یک روز بعد از مهمانی سکته قلبی کردم. داشتم زمین را پاک می کردم که ناگهان احساس درد شدیدی در سینه ام کردم. قبلاً هرگز چنین چیزی را احساس نکرده ام. فکر کردم شاید سو intense هاضمه شدید باشد. و من به یاد می آورم که فکر می کردم ، "من فردا می خوابم و با آن مقابله خواهم کرد." این اتفاق نیفتاد: درد آنقدر بد بود که حدود ساعت 3:30 بامداد بیدارم کرد و یکی از دوستانم مرا به بیمارستان رساند. وقتی به آنجا رسیدم ، آزمایشات نشان داد كه من دچار حمله قلبی شده ام و پزشكان آنژیوپلاستی را انجام دادند - روشی كه در آن یك لوله كوچك به شريان وارد می شود تا به باز شدن آن كمك كند.

بعد از من مرخص شد ، احساس تنهایی و گیجی کردم. من قبلاً هرگز کسی را که در سن من سکته قلبی کرده باشد سراغ ندارم - حتی دکترم حمایت لازم را به من نکرد. آن زمان برای من سخت بود ، اما من همچنین می دانستم که به همین دلیل از این جان سالم به در بردم. بنابراین من داوطلب شدم: ابتدا با سازمان های بهداشتی زنان ملاقات کردم و سپس سرانجام یک فصل از شهر موسیقی WomenHeart-Nashville را در نشویل ، تن آغاز کردم ، جایی که زنانی که دچار حمله قلبی شده اند می توانند به یکدیگر کمک کنند تا از طریق تشخیص خود کار کنند. احساس کردم کمبود منابع برای زنانی مثل من وجود دارد و می خواهم آن را برای دیگران فراهم کنم. من حتی ارائه دهندگان خدمات بهداشتی را نیز عوض کردم و از کمکی که الان می کنم بسیار راضی ترم. تا به امروز ، من به همه می گویم ، "شما بدن خود را می شناسید. اگر مشکلی پیش آمده ، آن را گوش کنید. "

من 12 ساله بودم که خواهرم - ما او را" قند "صدا می کردیم ، ناگهان در یک مهمانی درگذشت. او 16 ساله بود. کالبد شکافی کامل انجام نشده بود ، اما یافته های اولیه به بیماری قلبی اشاره داشت - چیزی که من تا بزرگسالی هرگز یاد نگرفتم. خانواده من هرگز در مورد این حادثه صحبتی نکردند. این زندگی من را کاملاً تغییر داد ، اما سالها ما بی سر و صدا ادامه دادیم.

شانزده سال بعد ، من علائم بیماری قلبی را نیز تجربه کردم ، گرچه در آن زمان آنها را نمی شناختم. اولین چیزی که متوجه شدم این بود که نمی توانم بدون احساس تنگی نفس از شیب بالا بروم. من نمی توانستم آن را درک کنم من سایز 6 بودم و تمام عمرم رقصیده بودم. بنابراین به دکتر مراجعه کردم و گفتم ، "من فکر می کنم آسم بزرگسالان دارم." آنها آزمایشاتی را انجام دادند - که جواب منفی داد - و من فکر کردم ، "باید شکل بهتری پیدا کنم."

چندی بعد از آن ، در کار احساس سرگیجه کردم و متوجه شدم که پاهایم مانند درخت احساس می شود تنه ها: آنقدر سنگین که راه رفتن سخت بود. حالم خیلی بد بود که از اداره مستقیم به اورژانس رفتم. یکی از پرستاران از من س askedال کرد که آیا دارو مصرف می کنی یا خیر و یک آسپرین به من بدهید. چند روز بعد (و بسیاری از آسپیرین ها) ، چنان باد شده بود که نمی توانستم از پله های پرواز در خانه ام بالا بروم. برگشتم و فکر کردم ، "مکان مادر من پله ندارد - من در عوض به آنجا خواهم رفت." دو روز بعد ، من دچار حمله قلبی شدم.

من کاملاً به یاد می آورم که این اتفاق افتاده است - من در خانه همسایه در حال تماشای فینال فصل اول American Idol بودم که ناگهان احساس درد شدیدی در پایم کردم. در ابتدا فکر کردم این یک گزش پشه است ، اما بعد از آن درد به سمت چپ بدنم شروع می شود. همین که به فک من رسید ، فهمیدم که دچار حمله قلبی شده ام. همسایه من را سوار اتومبیل خود کرد و به سرعت به بیمارستان که تقریباً دو مایلی با آن فاصله داشت منتقل کرد.

یک روز پس از بستری شدن ، پزشکان برای من سوند زدایی قلب کردند. آنها به من کاردیومیوپاتی هیپرتروفیک ، که یک عضله بزرگ قلب است و توانایی بدن در پمپاژ خون را محدود می کند ، تشخیص دادند.

بعد از ترخیص ، دچار افسردگی شدم و بی خوابی پیدا کردم. من فهمیدم که باید تا آخر عمر هر روز دارو مصرف کنم و از اینکه می خواهم در خواب بمیرم ترسیدم. هیچ کس هرگز به شما نمی گوید که این زندگی جدید شماست ، که این زندگی جدید شماست.

به تدریج ، من سازگار شدم. نماز کمک کرد. من همیشه یک شخص معنوی بوده ام و بودن در کنار افراد معنوی به من کمک کرده است که بفهمم هدف و سرنوشتی دارم. من با انجمن قلب آمریکا درگیر شدم و شروع به کمک به آموزش زنان در مورد بیماری های قلبی کردم.

اکنون من از هر فرصتی که دارم برای الهام بخشیدن به دیگران استفاده می کنم. هر روز که از خواب بیدار می شوم ، مانند "من اینجا هستم!" من می خواهم به مردم کمک کنم تا در زندگی خود حرکت کنند و اجازه ندهم تشخیص آنها را متوقف کند. من را متوقف نخواهد کرد.




A thumbnail image

در 20 سالگی خاکستری می شوید؟ این احتمالاً به همین دلیل است

متنفر باشید تا آن را برای خود بشکنید ، اما روزی شروع به جوانه زدن موهای سفید می …

A thumbnail image

در 30 سالگی ، سرانجام اعتراف کردم که معتاد جنسی و پورنو هستم

من در یک سالن مرطوب و دارای سقف کاهگلی ، با پا و برهنه نشسته و 30 زن دیگر در کوه …

A thumbnail image

در آنفولانزا چیست؟ در اینجا چگونگی توضیح متخصصان در مورد مواد رایج توضیح داده شده است

هنگامی که صحبت از واکسن آنفولانزا می شود ، افسانه ها و اطلاعات غلط به وفور یافت …