دوروتی آرنولد
ناپدید شدن دوروتی آرنولد
دوروتی هریت کامیل آرنولد (1 ژوئیه 1885 - ناپدید شد در 12 دسامبر 1910) یک اجتماع و وراثت آمریکایی بود که تحت شرایط مرموز در نیو ناپدید شد یورک سیتی در دسامبر سال 1910.
آرنولد ، دختر فرانسیس آر آرنولد ، وارد کننده کالاهای خوب ، در یک خانواده مرفه در منهتن متولد و بزرگ شد. وی پس از فارغ التحصیلی از کالج Bryn Mawr ، به خانه خانوادگی خود در 108 East 79th Street بازگشت و تلاش کرد کار نویسندگی را آغاز کند. در 12 دسامبر 1910 ، آرنولد برای خرید لباس رفت و توسط یک صندوقدار و همچنین یک دوست در خیابان پنجم دیده شد. او به دوست خود گفت که قصد داشت قبل از بازگشت به خانه از پارک مرکزی عبور کند. عصر همان روز ، هنگامی که آرنولد نتوانست برای شام به خانه برگردد ، خانواده اش مشکوک شدند.
فرانسیس آرنولد تمایلی به جمع آوری اطلاعات در مورد ناپدید شدن دخترش نداشت و در ابتدا برای یافتن دخترش از بازرسان خصوصی کمک گرفت. پس از بی نتیجه ماندن این تلاش ها ، خانواده در ژانویه 1911 گزارش افراد گمشده را به اداره پلیس شهر نیویورک (NYPD) ارائه دادند. نظریه ها ، مشاهدات و شایعات مختلف در مورد ناپدید شدن آرنولد در سال ها و دهه ها پس از آخرین دیده شدن وی منتشر شد ، اما شرایط ناپدید شدن وی هرگز حل نشده و سرنوشت وی ناشناخته مانده است.
مطالب
- 1 جدول زمانی
- 1.1 پیشینه
- 1.2 ناپدید شدن
- 1.3 تحقیق
- 1.4 ادعا و نامه های ادعایی
- 1.5 شایعات و نظریه ها
- 1.5.1 ادوارد گلنوریس
- 1.6 عواقب
- 2 در فرهنگ عامه
- 3 نیز مراجعه کنید
- 4 منابع
- 4.1 نقل قول ها
- 4.2 منابع
- 5 پیوندهای خارجی
- 1.1 پیشینه
- 1.2 ناپدید شدن
- 1.3 تحقیق
- 1.4 مشاهده و نامه های ادعایی
- 1.5 شایعات و نظریه ها
- 1.5. 1 ادوارد گلنوریس
- 1.6 پیامدهای
- 1.5.1 ادوارد گلنوریس
- 4.1 نقل قول
- 4.2 منبع
جدول زمانی
پیشینه
دوروتی هریت کامیل آرنولد در شهر نیویورک متولد شد ، دومین فرزند از چهار فرزند وارد کننده عطر ، فرانسیس رز آرنولد و همسرش ماری مارتا پارکس است. آرنولد ( نی ساموئل). او یک برادر بزرگتر به نام جان (متولد دسامبر 1884) و دو خواهر و برادر کوچک داشت: دن هینکلی (متولد فوریه 1888) و مارجوری بروستر (متولد آگوست 1891). پدر آرنولد فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد بود که از شرکای ارشد F.R. آرنولد & amp؛ شرکت ، شرکتی که "کالاهای فانتزی" را وارد می کند. خواهر وی ، هریت ماریا آرنولد ، با روفوس دبلیو پکام ، قاضی دادگاه عالی ازدواج کرده بود. خانواده پدری دوروتی آرنولد از فرزندان مسافران انگلیسی بودند که در Mayflower وارد آمریکا شدند ، در حالی که مادرش از مونترال ، کبک ، کانادا تبریک می گفت. به دلیل موقعیت اجتماعی ، خانواده در فهرست اجتماعی ثبت شدند.
آرنولد در مدرسه دختران ولتین در شهر نیویورک تحصیل کرد و در کالج برین ماور در پنسیلوانیا تحصیل کرد ، جایی که وی در رشته ادبیات و زبان تحصیل کرد. وی در سال 1905 فارغ التحصیل شد. پس از فارغ التحصیلی ، آرنولد به زندگی در خانه خانوادگی در خیابان 108 شرقی 79 ادامه داد و تلاش کرد کار خود را به عنوان نویسنده آغاز کند. در بهار 1910 ، او داستان کوتاهی را به مجله مک کلور ارسال کرد که رد شد. دوستان و خانواده آرنولد ، که عمدتاً از آرزوهای نوشتاری وی سرگرم شده بودند ، او را در مورد رد کردن طعنه زدند. این امر آرنولد را مجبور به اجاره صندوق پستی برای دریافت نامه نگاری از مجلات و انتشارات کرد. وی داستان کوتاه دوم را در نوامبر 1910 به مک کلور با عنوان "Poinsettia and the Flame" ارسال کرد. آن داستان نیز رد شد. به گفته دوستان آرنولد ، رد دوم او را مأیوس و خجالت کشید. دو ماه قبل از ناپدید شدن او ، آرنولد از پدرش پرسید آیا می تواند برای نوشتن یک آپارتمان در گرینویچ ویلیج بگیرد. فرانسیس آرنولد ، دوروتی را ممنوع کرد که از خانه خانواده خارج شود و به او گفت که: "یک نویسنده خوب می تواند هر جا بنویسد." دوروتی آرنولد به کار نوشتن ادامه داد اما موفقیتی کسب نکرد.
ناپدید شدن
صبح روز 12 دسامبر 1910 ، آرنولد به مادرش اطلاع داد که قصد دارد برای خرید لباس بخرد. برای مهمانی آینده خواهر کوچکترش مارجوری بپوشد. مری فرانسیس پیشنهاد کرد که با دخترش برود ، اما دوروتی پیشنهاد را رد کرد و به مادرش گفت اگر لباس مناسبی پیدا کند با او تماس می گیرد. وی سپس حدود ساعت 11 صبح خانه خانوادگی را ترک کرد. طبق گفته خانواده آرنولد ، دوروتی تقریباً 25 تا 30 دلار پول نقد در اختیار داشت (تقریباً از 686 تا 823 دلار امروز). او از خانه خود در خیابان 79 به پارک و پارک رفت. فروشگاه تیلفورد در نبش خیابان پنجم و خیابان 27.
آرنولد یک جعبه شکلات نیم پوندی به حساب خود شارژ کرد ، آن را در ماف خود قرار داد و سپس به سمت کتابفروشی مجاور برنتانو رفت. آرنولد در حالی که در برنتانو بود ، اسکچ های دختر نامزد را خریداری کرد ، کتابی از مقاله های طنز آمیلی امیلی کالوین بلیک. کارمندانی که در هر دو فروشگاه منتظر آرنولد بودند ، بعدا گفتند که او مودب بود و رفتار غیرمعمولی از خود نشان نمی داد. در خارج از کتابفروشی ، آرنولد به یک دوست زن به نام گلدیس کینگ برخورد کرد. کینگ یادآوری می کند که این دو به طور مختصر درباره مهمانی آینده مارجوری صحبت می کنند و به نظر می رسد آرنولد روحیه خوبی دارد. سپس کینگ خود را بهانه کرد تا مادر را برای ناهار در والدورف-آستوریا ملاقات کند. او به یاد آورد که آرنولد به او گفت که قصد دارد از طریق پارک مرکزی به خانه برود. کینگ آخرین بار آرنولد را کمی قبل از ساعت 2 در خیابان 27 مشاهده کرد. وقتی برای دومین بار به خداحافظی برگشت.
در اوایل شب ، آرنولد نتوانسته بود برای شام به خانه برگردد. از آنجا که او هرگز بدون اطلاع خانواده اش وعده های غذایی خود را از دست نمی داد ، آرنولد نگران شد. آنها شروع به تماس با دوستان آرنولد کردند تا محل نگهداری او را پیدا کنند اما کسی او را ندیده بود. اندکی پس از نیمه شب 13 دسامبر ، السی هنری ، یکی از دوستان آرنولد ، با خانواده تماس گرفت تا ببیند آیا دوروتی برگشته است یا نه. هنری بعدا گفت ماری مادر آرنولد به تلفن پاسخ داد و به او گفت دوروتی به خانه برگشته است. هنگامی که هنری خواست با آرنولد صحبت کند ، ماری مردد شد و به هنری گفت که دوروتی با سردرد به رختخواب رفته است.
تحقیقات
از ترس اینکه ناپدید شدن دختر آنها توجه رسانه های ناخواسته را جلب کند و می تواند از نظر اجتماعی شرم آور شد ، خانواده آرنولد هفته ها ناپدید شدن دوروتی را به پلیس گزارش نکردند. با این حال ، صبح روز بعد از ناپدید شدن ، خانواده با جان S. Keith ، یک دوست و وکیل خانوادگی تماس گرفتند. کیت به خانه خانواده رسید و اتاق خواب آرنولد را جستجو کرد. او کشف کرد که به غیر از لباسی که او به تن داشت ، تمام لباسهای آرنولد و سایر وسایل شخصی در اتاق او بود. کیت همچنین نامه های شخصی با علائم پستی خارجی را در میز کار خود ، دو پوشه برای کشتی های اقیانوس اطلس بر روی میز و مقالات را در شومینه سوزاند. فرض بر این است که مقالات سوخته دست نوشته های مردودی است که آرنولد به مجله مک کلور ارسال کرده است. طی هفته های بعد ، کیت از زندان ها ، بیمارستان ها و سردخانه های شهرهای نیویورک ، فیلادلفیا و بوستون بازدید کرد ، اما هیچ نشانه ای از آرنولد پیدا نکرد. پس از بی نتیجه ماندن جستجوی کیت ، وی به خانواده آرنولد پیشنهاد داد که کارآگاهان پینکرتون را برای تحقیق استخدام کنند.
محققان پینکرتون بیمارستان های منطقه و مکانهای دیگری را که آرنولد مکرر در آنها مکرر بود جستجو کردند اما هیچ اثری از او پیدا نکردند آنها همچنین از دوستان آرنولد و همکلاسی های سابق دانشگاه در مورد محل نگهداری وی س questionال کردند ، اما هیچ کس او را ندیده بود. از آنجایی که كیت یك روز پس از ناپدید شدن وی ، ادبیات مربوط به كشتی های اقیانوس اطلس را در اتاق آرنولد پیدا كرده بود ، محققان پینكرتون این نظریه را مطرح كردند كه آرنولد ممكن است با یك مرد به اروپا فرار كرده باشد. ماموران سوابق ازدواج را جستجو کردند اما هیچ یک از آنها با نام آرنولد یافت نشد. سپس کارگزاران به خارج از کشور اعزام شدند تا کشتی های اقیانوس پیمایشی را که از نیویورک می رسیدند جستجو کنند. در حالی که چندین زن با توصیف فیزیکی آرنولد مطابقت داشتند ، خود آرنولد چنین نبود.
بعد از اینکه کیت و کارآگاهان پینکرتون نتوانستند آرنولد را پیدا کنند ، آنها فرانسیس آرنولد را متقاعد کردند که با اداره پلیس شهر نیویورک (NYPD) تماس بگیرد. پلیس به او توصیه کرد برای داشتن هرچه بیشتر تبلیغات ، یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کند. فرانسیس در برابر این پیشنهاد مقاومت کرد اما سرانجام پذیرفت. در تاریخ 25 ژانویه 1911 ، خبرنگاران در دفتر فرانسیس در شهر نیویورک گرد هم آمدند و در آنجا او را از ناپدید شدن دخترش آگاه کرد و 1000 دلار پاداش (تقریباً 27000 دلار امروز) برای اطلاعاتی که منجر به محل نگهداری وی می شود ، پیشنهاد داد. در جریان کنفرانس مطبوعاتی ، خبرنگاران از فرانسیس پرسیدند که آیا احتمال دارد دخترش هنوز زنده باشد و به سادگی با یک مرد فرار کرده باشد ، زیرا او اجازه دخترش را برای قرار ملاقات نمی دهد. فرانسیس این سخنان را به شدت تکذیب می کند ، "من خوشحال می شدم که بیشتر از او با مردان جوان معاشرت داشته باشد ، به خصوص برخی از جوانان مغز و موقعیت: کسی که حرفه یا تجارت او را مشغول کند. من جوان را تأیید نمی کنم مردانی که کاری برای انجام دادن ندارند. " خبرنگاران به زودی دریافتند که نظر فرانسیس در مورد جورج گریسکام جونیور است ، مردی که دوروتی هنگام حضور در برین ماور ملاقات کرده بود و با او رابطه عاشقانه داشت. گریسکام (که ترجیح می داد او را "جونیور" صدا کنند) یک مهندس 42 ساله بود که از یک خانواده ثروتمند پنسیلوانیا که هنوز در هتل کنماور در پیتسبورگ با او زندگی می کرد ، بود. خبرنگاران همچنین کشف کردند که ، در سپتامبر 1910 ، آرنولد به والدین خود دروغ گفته و به آنها گفته است که قصد دیدار با یک همکلاسی سابق براین مور در بوستون را دارد. در عوض ، او یک هفته را در هتل با Griscom گذراند. والدین آرنولد پس از پیاده سازی جواهرات به ارزش 500 دلار برای تأمین هزینه های اقامت یک هفته ای خود ، والدین آرنولد از این قرار ملاقات مطلع شدند. پس از بازگشت به خانه ، والدین آرنولد وی را از ادامه رابطه با گریسکام منع کردند زیرا آنها را نامناسب دانستند. علیرغم عدم تایید آنها ، آرنولد مکاتبه خود را با گریسکام ادامه داد. این دو در اواخر نوامبر برای آخرین بار یکدیگر را دیدند ، کمی قبل از اینکه گریسکام برای تعطیلات با پدر و مادرش عزیمت کند.
پس از ناپدید شدن آرنولد ، گریسکام برای تعطیلات با پدر و مادرش در فلورانس ایتالیا پیدا شد. خانواده آرنولد در تاریخ 16 دسامبر برای او تلگرافی فرستادند و خواستار اطلاعاتی در مورد ناپدید شدن دوروتی بود. در یک تلگراف بازگشت ، گریسکام هرگونه اطلاع از مکان وی را انکار کرد و ادعا کرد که از ناپدید شدن وی چیزی نمی داند. در اوایل ژانویه 1911 ، مادر آرنولد مری و برادرش جان با کشتی به ایتالیا سفر کردند تا از گریسکام به زور بازجویی کنند. آنها در 16 ژانویه در اتاق او در هتل آنگلو-آمریكا ملاقات كردند. گریسكم همچنان اظهار داشت كه او از ناپدید شدن آرنولد چیزی نمی داند. در طول دیدار ، مری و جان خواستار آن شدند كه گریسكم نامه هایی را كه دوروتی برای او فرستاده بود به آنها بدهد. جان بعداً ادعا كرد كه نامه ها چيز مهمي ندارند و گفت كه بعداً آنها را از بين برد. گریسكام هنگام بازگشت به ایالات متحده در فوریه 1911 به مطبوعات گفت كه او قصد دارد با پیدا شدن آرنولد و شرط تأیید مادرش با او ازدواج كند. بعداً مری به خبرنگاران گفت که هرگز اتحادیه را تأیید نخواهد کرد. در همان ماه ، سان فرانسیسکو کرونیکل گزارش داد که کارمندان هتل در هتلی که گریسکام در آن اقامت داشت ، زنی محجبه را دیده اند که گمان می رود آرنولد است. به گفته کارمندان ، گریسکام و زن محجبه "صحبت جدی" داشتند که نمی توانستند بشنوند و این زن "بسیار آشفته" به نظر می رسد. در ماه های پس از اعلام ناپدید شدن آرنولد ، گریسكم هزاران دلار برای تبلیغات در روزنامه های اصلی كه از او خواسته بودند به خانه بیاید هزینه كرد.
در پایان ژانویه 1911 ، NYPD گفت آنها هنوز هم معتقدند كه آرنولد زنده است. و به خواست خودش برمی گشت. با این حال خانواده آرنولد گفتند که آنها باور کرده اند که او مرده است. در همین زمان ، فرانسیس آرنولد به مطبوعات گفت که او از همان ابتدا معتقد بود دخترش هنگام راه رفتن به خانه از طریق پارک مرکزی به او حمله شده و کشته شده و جسد وی را به مخزن پارک مرکزی انداخته اند. وی به دو سرنخ اشاره کرد ، که علناً اعلام نمی کرد ، سو that ظن وی را تأیید می کرد. پلیس نظریه او را رد کرد زیرا در روزهای منتهی به ناپدید شدن آرنولد ، درجه حرارت در شهر نیویورک به 21 درجه فارنهایت کاهش یافته بود و مخزن کاملاً یخ زده بود. به هر حال پلیس در پارک مرکزی جستجو کرد اما هیچ اثری از دوروتی آرنولد پیدا نکرد. وقتی آب آن چشمه آب شد ، پلیس در آب جستجو کرد اما جسدی پیدا نکرد.
مشاهدات ادعایی و نامه ها
در روزهای پس از اعلام خبر ناپدید شدن آرنولد ، پلیس بخشنامه هایی با تصویر ، توصیف فیزیکی و اطلاعات مربوط به پاداش در سراسر ایالات متحده ، کانادا و مکزیک توزیع کرد. روزنامه نیویورک تایمز تقریباً به طور روزانه به پخش داستان پرداخت. این تبلیغات منجر به دریافت تماس از سوی بازرسان از سرتاسر ایالات متحده شد كه ادعا می كردند آرنولد را دیده اند. این تماس ها مورد بررسی قرار گرفت اما نادرست بودن آنها ثابت شد. خانواده آرنولد همچنین دو اسکناس باج از آدم ربایان ادعا شده دریافت کردند که برای بازگشت آرنولد بیش از 5000 دلار طلب کردند. ادعاهای آدم ربایی ثابت کرد که یک حقه بازی است.
در اوایل فوریه 1911 ، فرانسیس آرنولد کارت پستالی با امضای "دوروتی" با مارک پستی شهر نیویورک را دریافت کرد که روی آن نوشته شده بود: "من امن هستم". در حالی که این نوشته با دخترش مطابقت داشت ، فرانسیس گفت که او معتقد است کسی دست نوشته های دوروتی را از نمونه هایی که در روزنامه چاپ شده کپی کرده و کارت پستال چیزی بیش از یک شوخی بی رحمانه نبوده است. تقریباً در همان زمان ، یک جواهرفروش در سانفرانسیسکو ، کالیفرنیا ادعا کرد زنی که آرنولد می شناسد وی را مجبور کرده است که در 7 ژانویه یک انگشتر ازدواج الماس برای او حک کند ، با نوشته "به آژا از ERB ، 10 دسامبر 1910".
اندکی پس از این ، NYPD اعلام کرد که آنها تصمیم گرفتند تحقیقات در مورد ناپدید شدن Dorothy Arnold را متوقف کنند ، گفت که آنها معتقد بودند او مرده است. معاون کمیساری پلیس شهر نیویورک ویلیام جی فلین اظهار داشت ، "اکنون تنها راه معقول بررسی پرونده به نظر می رسد. این دختر اکنون 75 روز است که گم شده است و در تمام این مدت حتی یک سرنخ هم پیدا نشده است که ارزش آن را داشته باشد. ما هیچ مدرکی مبنی بر ارتکاب جرمی نداریم و پرونده اکنون یکی از مفقودان است و نه چیز دیگر. " پلیس تحقیقات در مورد گزارش مشاهده را ادامه داد ، اما هیچ یک منجر به آرنولد نشد.
شایعات و تئوری ها
نظریه ها و شایعات متعددی در مورد ناپدید شدن آرنولد همچنان وجود داشت. یک نظریه این بود که آرنولد در پیاده رو یخی لیز خورده بود ، به سر او ضربه زد و در بیمارستانی با فراموشی کامل بود. این نظریه از بین نرفت زیرا هیچ زنی مطابق توصیف وی در بیمارستانهای منطقه وجود نداشته که دچار ضربه مغزی شده باشد. نظریه های دیگری مطرح شد مبنی بر اینکه آرنولد به دلیل اعتیاد به مواد مخدر و ربوده شده بود ، اما این نظریه بعید به نظر می رسید زیرا وی آخرین بار در اواسط بعد از ظهر در یک خیابان شلوغ دیده شد. گریسکام این نظریه را مطرح کرد که آرنولد خودکشی کرده است زیرا او از کار ناتوانی در نوشتن ناامید شده است. پس از رد دومین داستان کوتاه خود ، آرنولد نامه ای به گریسکام نوشت و ابراز ناامیدی خود را از عدم پیشرفت به عنوان نویسنده ابراز کرد و به خودکشی اشاره کرد و گفت: "خوب ، دوباره برگشته است. مک کلور من را به پایین خیره می کند. شکست در چهره من خیره می شود. آنچه می توانم در آینده ببینم یک جاده طولانی است که هیچ چرخشی ندارد. مادر همیشه فکر می کند یک حادثه اتفاق افتاده است. " برخی از اعضای خانواده و دوستان آرنولد همچنین گفتند که آنها معتقد بودند آرنولد خودکشی کرده است ، اما احساس کردند که او خودش را کشته است زیرا رابطه اش با گریسکام از بین رفته است. دنیای نیویورک نیز پس از آنکه دریافتند پسر عموی گریسکام ، آندرو گریسکام ، پس از ممنوعیت ازدواج با یک فرماندار انگلیسی ، از کشتی اقیانوس پیما به سوی مرگ پریده بود ، از این استدلال پشتیبانی کرد.
<یکی از شایعات گسترده تر این بود که آرنولد باردار شده ، به دنبال سقط جنین ، در طی یا بعد از عمل جراحی سقوط کرده و مخفیانه دفن یا سوزانده شده است. هنگامی که در اوایل آوریل 1916 ، یک کلینیک سقط جنین غیرقانونی که از زیرزمین خانه ای در بلویو ، پنسیلوانیا کار می کرد ، مورد حمله قرار گرفت ، این اعتبار را به دست آورد. این کلینیک توسط دکتر سی سی اداره می شد. مردیت و مشهور به "خانه رمز و راز" معروف شد ، پس از آنکه زنان زیادی از منطقه پس از مراجعه به کلینیک گم شدند. یکی از پزشکانی که در این کلینیک کار می کرد ، دکتر H.E. لوتز ، به دادستان منطقه نیویورک شهادت داد که دکتر مردیت به او گفت که آرنولد پس از تجربه عوارض ناشی از سقط در آنجا فوت کرده است. دکتر لوتز ادعا کرد که مانند بسیاری از زنانی که در کلینیک سقط جنین کرده بودند و فوت کردند ، بدن وی در کوره سوزانده شد. در حالی که وکیل دادگستری گفت که او معتقد است آرنولد در کلینیک درگذشته است ، فرانسیس آرنولد گفت که او فکر می کند داستان "... مضحک و کاملاً غیر واقعی" است. کیت بعداً به رسانه ها گفت که دو ماه پس از ناپدید شدن دوروتی آرنولد ، از یک وکیل در پیتسبورگ خبر گرفت که وی در آسایشگاه محلی است. کیت ادعا کرد که او و دو کارآگاه به پیتزبورگ سفر کرده اند اما متوجه شده اند که این زن آرنولد نیست.بیش از پنج سال پس از ناپدید شدن آرنولد ، در آوریل 1916 ، یک مجرم متهم به نام ادوارد گلنوریس (که در برخی گزارش ها گلنوریس را هجی می کرد) ، که پس از آن به جرم اقدام به زورگیری در رود آیلند زندانی بود ، ادعا کرد که برای دفن جنازه 250 دلار به او پرداخت شده است. یک زن جوان در دسامبر 1910. گلنوریس ادعا کرد که یکی از آشنایان معروف به "لوی کوچک" او را برای رانندگی یک زن از خانه ای در نیو روشل به وست پوینت ، نیویورک استخدام کرده است. در خانه ای در نیو روشل ، گلنوریس گفت که او و لوی کوچک توسط دو مرد ملاقات کردند: یکی از آنها "Doc" نامیده شد و دیگری که گلنوریس توصیف کرد "ثروتمند و لباس پوشیده ..." که با توصیف فیزیکی Griscom مطابقت دارد. سپس گلنوریس و لویی کوچک زن بیهوش را سوار ماشین کردند و او را به خانه ای در ویهاوکن ، نیوجرسی رساندند. در حین رانندگی ، گلنوریس گفت كه لویی كوچولو به او گفت كه این زن دوروتی آرنولد است. گلنوریس همچنین گفت که آرنولد را شناخت و توانست حلقه ای را در انگشت اشاره دست چپ او شناسایی کند که با انگشتری که او داشت همخوانی دارد. روز بعد ، لویی کوچک با گلنوریس تماس گرفت تا "کار را تمام کند". پس از بازگشت به ویهاوكن ، "داك" به مردان اطلاع داد كه این زن در طی عملیاتی در خانه فوت كرده است. گلنوریس گفت که او و لوی کوچک سپس جنازه این زن را به خانه ای در نیو روشل راندند ، جسد را در ملافه ای پیچیدند و در انبار دفن کردند.
گلنوریس در ابتدا این ماجرا را برای یک رئیس زندان تعریف کرد و سپس آن را به مقامات گزارش داد. با این حال ، پس از مصاحبه های بعدی با مجری قانون ، گلنوریس گیج رفتار کرد و ادعا کرد که چیزی از آن نمی داند. پلیس ماجرای گلنوریس را پیگیری کرد و زیرزمین های چندین خانه در منطقه را کاوش کرد ، اما هیچ بقایای انسانی را پیدا نکرد. پدر آرنولد ادعای گلنوریس را رد كرد و به خبرنگاران گفت: "تا اینجای داستان این مرد ظاهر شده است ، او حرفهای بیهوده ای را می زند."
پیامدها
سال ها پس از ناپدید شدن آرنولد ، تعداد زیادی مشاهدات ادعایی از سراسر ایالات متحده هنوز گزارش شده است. تحقیقات پلیس در ادامه گزارش ها ادامه داشت ، اما همه دروغ بودن آنها ثابت شد. خانواده آرنولد همچنین نامه هایی را از زنانی که ادعا می کردند دوروتی آرنولد هستند دریافت می کردند. اینها نیز مورد بررسی قرار گرفتند و همچنین نادرست بودن آنها ثابت شد. یکی از این نامه ها از سوی یک وکیل دادگستری در کالیفرنیا آمده است که ادعا می کند آرنولد به عنوان "الا نوینز" در لس آنجلس زندگی می کند ، ادعایی که پدرش بر سر آن اختلاف داشت. مجدداً مورد در 8 آوریل 1921 مورد توجه قرار گرفت ، وقتی "هنگام سخنرانی در نیویورک ، کاپیتان جان اچ. آیرس از دفتر مفقودین ادعا کرد که سرنوشت دوروتی آرنولد برای مدتی توسط دفتر و خانواده اش شناخته شده بود. حاضر به توضیح بیشتر نشد و نمی گفت آرنولد زنده است یا مرده. " روز بعد ، آیرز ادعا كرد كه او را نادرست نقل قول كرده اند و منكر شده است كه سرنوشت آرنولد شناخته شده است.
در هفته های پس از ناپدید شدن دخترش ، فرانسیس آرنولد حدود 250،000 دلار صرف یافتن دخترش كرد. وی همچنان ابراز عقیده کرد که دوروتی روز ناپدید شدن وی یا مدت کوتاهی پس از آن ربوده و قتل شده است. فرانسیس در 6 آوریل 1922 درگذشت. در وصیت نامه خود ، وی عمداً هیچ شرطی برای دوروتی نكرد كه وی اظهار داشت كه "... از زنده ماندن او راضی است". به گفته کیت ، مری ، مادر دوروتی ، نظر شوهرش در مورد ربوده شدن و قتل دخترشان را اعلام نکرد و همچنان امیدوار بود که او زنده است. مری در 29 دسامبر 1928 درگذشت. اندکی پس از مرگ وی ، کیت علناً اظهار داشت که معتقد است آرنولد به دلیل ناموفق بودن در کار نوشتن ، خودکشی کرده است.
در یک معانی ترحیم برای ماری آرنولد ، انجمن های مطبوعاتی متحده (UPI فعلی) ) به شکار Dorothy Arnold اشاره کرد و آن را "جستجوی واقعاً بزرگ عصر ، و كاری كه برای توسعه پوشش" پلیس "روزنامه مدرن بسیار انجام داد."
در فرهنگ عامه
در رمان جوان بزرگسال او گمشده (2009) ، نویسنده ژاکلین دیویس داستان ناپدید شدن آرنولد را با داستان آتش سوزی کارخانه پیراهن مثلث ترکیب می کند.
رمان ترسناک کوتاه
در سال 2019 ، Buzzfeed Unsolution سعی در حل این پرونده داشت.